Please enter banners and links.

محمد مهدی‌ از پنج‌ سالگی‌ خواندن و نوشتن‌ را نزد برادر بزرگش‌، عبدالعزیز، و قرآن‌ را در مكتب‌خانه‌ فراگرفت‌. تحصیلات‌ ابتدایی‌ را نزد معلمی‌ تندخو گذراند، به‌طوری‌كه‌ بعدها از تأثیر منفی‌ این‌ دوره‌ با تلخی‌ بسیار یاد می‌كرد. سپس‌ به‌ مدرسه رشدیه‌ رفت‌ و به‌ فراگیری‌ زبان‌ و ادبیات‌ عرب‌ و جغرافیا پرداخت‌.
جواهري حافظه‌ای‌ اعجاب‌انگیز داشت‌ به‌ شكلی‌ كه‌ در هشت‌ سالگی‌ هر روز یك‌ خطبه‌ از نهج‌البلاغه‌، قصیده‌ای‌ از دیوان‌ متنبی‌ و قطعه‌ای‌ از البیان‌ و التبین‌ جاحظ‌ را از بر می‌كرد و چنان‌كه‌ خود گفته‌، به‌ جهت‌ قدرت‌ حافظه‌اش‌ مورد غبطه‌ و حسادت‌ قرار می‌گرفت.
وی‌ با وجود استعداد و حافظه قوی‌، در آغاز علاقه‌ای‌ به‌ تحصیلات‌ سنّتی‌ نداشت‌. اما همین‌ تحصیلات‌ اولیه سنّتی‌ و مطالعه اشعار قدما، بعدها تأثیر عمیقی‌ بر اشعارش گذاشت‌. جواهری‌ از كودكی‌ دلبستگی‌ شدیدی‌ به‌ شعر داشت‌. پدرش‌ با اینكه‌ در آغاز مخالف‌ سرودن‌ او بود، هنگامی‌ كه‌ علاقه عمیق‌ او را به‌ شعر درك‌ كرد، خود نیز به‌ تشویقش‌ پرداخت‌ و او را با خود به‌ مجالس‌ بزرگان‌ برد. جواهری‌ هم‌ در این‌ مجالس‌ تحت‌ تأثیر اندیشه آزادی‌خواهی‌ بزرگانی‌ چون‌ محمدسعید حبوبی، شاعر مبارز ضداستعمار، قرار گرفت.
محمد مهدي در نوجوانی‌ همراه‌ برادر بزرگ‌ترش‌ در یكی‌ از حوزه‌های‌ علوم‌ دینی‌ نجف‌ به‌ تحصیل‌ پرداخت‌ و لباس‌ روحانیت‌ بر تن‌ كرد، اما پس‌ از مرگ‌ پدرش‌، تحصیلات‌ حوزوی‌ و لباس‌ روحانیت‌ را كنار گذاشت‌. در هجده‌ سالگی‌ نخستین‌ شعرش‌ را با نام‌ مستعار در روزنامه العراق‌ به‌ چاپ‌ رساند و تنها در سال 1300 (ه.ش‌) حدود 21 قصیده از او در نشریات‌ عراق‌ به‌چاپ‌ رسید و به‌ دلیل‌ استحكام‌ اشعارش‌ خیلی‌ زود جای‌ خود را در میان‌ خوانندگان‌ باز كرد. اولین‌ مجموعه شعری‌‌اش، با عنوانِ «حبله الادب‌» در 1302 ش‌ در بغداد منتشر شد.
جواهري جزو نخستين روزنامه ‌نگاران عراقي محسوب مي‌شود. و همچنين مؤسس اتحاديه نويسندگان عراقي و نخستين رئيس اين اتحاديه نيز بود. در سال 1386(ه.ش )به مناسبت دهمين سال درگذشت اين شاعر و اديب نام آور، استاندار نجف يکي از خيابان‌هاي اصلي شهر را به نام وي نامگذاري کرد. جواهري خيلي زود با دو پديده فقر و شعر آشنا شد. با اولي نمي‌توانست کاري بکند ولي با دومي که به تدريج تمام فکرش را تسخيرکرده بود بايد کنار مي‌آمد.
جواهري دور از چشم خانواده شروع به مطالعه کتاب‌هاي غيردرسي کرد. به هرکتاب شعري که مي‌رسيد، مي‌خواند. شعر آن روز و شعر هزار سال پيش را، در نوجواني اشعار روحاني مجاهد سعيد حبوبي در او اثرعجيبي داشت. اين روحاني مبارز بعدها در مبارزه آزادي ـ ‌خواهانه ملت عراق به دست انگليسي‌ها شهيد شد. جواهري در سن هفده سالگي پدرش را که در جنگ با انگليسي‌ها در اطراف بغداد رهبري گروهي از عشاير را به عهده داشت و بيمار شده بود، از دست داد و با اين درگذشت ناگهاني، زندگي مادي خانواده که در حيات پدر نيز سخت بود، سخت تر شد؛ ولي از نظر ادبي و علمي، فرزند بزرگ خانواده به نام «عبدالعزيز» که طلبه‌اي جوان و اديب و شاعر و روشنفکر و پراستعداد و مهربان بود، اين کمبود را تا حدود زيادي برطرف کرد.
عبدالعزيز که به نبوغ و قابليت‌هاي بالاي برادر واقف بود، سرپرستي و هدايت او را در راهي که جواهري سخت به آن دل بسته و عشق و علاقه نامتناهي به آن داشت، به عهده گرفت. کتاب‌هاي شعر در اختيارش قرار می‌داد و قواعد شعر را به او می‌آموخت و محدوديت‌هايي را که در حيات پدر مانع از جولان فکر اين جوان در پهنه بيکران شعر بود، از سر راهش برمی داشت. عبدالعزيز جواهري پس از مدتي به ايران مهاجرت کرد. مدتي در کرمانشاه ساکن شد، سپس به تهران آمد و تا آخر عمر در تهران زندگي کرد و در نهم مرداد 1365ش ديده از جهان فروبست. عبدالعزيز جواهري اديبي متواضع، شاعري توانا و محققي پرتلاش و موشکاف بود. علاوه بر احاطه بر علوم فقهي دوران طلبگي، مطالعات وسيعي در ادبيات فارسي، فلسفه و عرفان، رياضيات و علوم طبيعي نيز داشت.
او مثنوي مولوي را با حفظ و رعايت کامل تمام رازها و رمزهايش به عربي ترجمه کرد و چنان موفق به اين کارشد که از سوي دانشگاه‌هايي مانند الازهر و نيز مولوي شناسان زيادي مورد تقدير قرار گرفت. او براي تکميل برخي از اطلاعات و زندگي مولانا، به ترکيه رفت و با مولوي‌شناسان آن ديار به بحث و جدل پرداخت. عبدالعزيز منظومة مثنوي‌اش را «جواهرالآثار»‌ نام گذاشت و در کار ترجمه و نظم ديوان حافظ بودکه اجل مهلت نداد. تا زماني که عبدالعزيز در نجف بود، جواهري شاعر حداکثر استفاده را از راهنمايي‌ها و مهرباني‌هاي برادر برد و علاقه و اشتياقش را نسبت به او حتي در سن کهولت ازکسي پنهان نمي‌کرد و همچنين نقش مهم او را در زندگي ادبي‌اش.‏
جواهري گرچه در سنين خيلي پايين نيز شعر مي‌سرود ولي چون آن را در قدوقواره اشعار بزرگان نمي‌ديد، کنار مي‌گذاشت. در سن هجده سالگي اولين شعر مورد پسندش را سرود و با نام مستعار و با ترس و لرز براي يکي از روزنامه‌هاي معتبر فرستاد. چند روز پر اضطراب را به انتظار ماند، تا اين که پس از يک هفته شعر به چاپ رسيد. آن هم با تعريف و تمجيد فراوان از يک شاعر ناشناس. و تنها کسي که اين ناشناس را شناخت عبدالعزيز بود؛ زيرا رگه‌هايي از احساس شعري خود و علائمي از روحية پرجوش و خروش برادر را در آن شعر يافت. جواهري در سن بيست يا بيست‌ويک سالگي، ديگر نه تنها يک شاعر گمنام نبود؛ بلکه برخي از شعراي زمان خود را پشت سرگذاشت. او شعر را تنها به عنوان مؤثرترين وسيله براي زيباترين بيان عشق و مستي و زيبايي و زشتي و وفا و جفا و… به خدمت نگرفت، بلکه آن را مؤثرترين وسيله برای بيداري مردم و مبارزه با جهل و عقب افتادگي و مبارزه با زورگويان مسلط بر اجتماع و دفاع از حقوق به تاراج رفتة درماندگان و مردم عادي يافت و در اين وادي پرخطر گام گذاشت.
جواهري در سال‌هاي 1924 و 1926 ميلادي براي ديدار با برادرش عبدالعزيز که در ايران مستقر شده بود، به ايران آمد و مجذوب طبيعت سرسبز و مردم خونگرم اين ديار شد. همچنين فرصتي نيز برايش فراهم شد تا با حضور در برخي از محافل ادبي، دربارة شعراي ايران، از سعدي و حافظ تا عارف و ايرج ميرزا، مطالعاتي انجام دهد و مقاله‌هايي در اين زمينه بنويسدو اشعاري (که برخي از آنها ترجمه اشعار حافظ بود) به اين مناسبت بسرايد اين اشعار، با عنوان «گنج‌هاي ايرانيان» در تعدادي از روزنامه‌هاي عراق به چاپ رسيد و بهانه به دشمنانش داد تا در فرصت مناسب از اين نوشته‌ها استفاده کنند. جواهري در سال‌هاي 1921 تا 1927میلادی نوشته‌ها و اشعار بسيار زيادي که عمدتأ در راه بيداري ملت عراق و مبارزه با جهل و عقب افتادگي و استعمار انگليس و مزدورانش بود، در روزنامه‌ها منتشر کرد و هميشه با عکس‌العمل‌هاي شديد مواجه مي‌شد.‏
او در سال 1927 براي امرار معاش و با همان لباس طلبگي از نجف به بغداد رفت تا در مدارس آنجا به تدريس بپردازد ولي در ظاهر، سفرهاي او به ايران و اشعارش در واقع خشم وکينه حاکمان و غارتگران، آن فرصت را براي عوامل آنها و پس‌ماندگان حکومت عثماني که در دواير اصلي فرهنگ عراق نفوذ فراوان داشتند، فراهم کرد تا جواهري را به عنوان فردي نه چندان عراقي و فاقد شناسنامه (شناسنامه در آن زمان در عراق عمومي نشده بود) با مشکلات بسياري مواجه کنند. اين موضوع به تدريج به مسألة روز و حتي به يک بحران تبديل شد؛ ولي با توجه به حسن اشتهار جواهري‌ها و مبارزات آنها با انگليسي‌ها و نام پرآوازه صاحب الجواهر که بر سرتاسر عراق سايه افکنده بود و مقاومت جواهري و نوشته‌هاي تند او عليه وزارت فرهنگ(معارف) و دخالت آيت‌الله سيدمحمدصدر، رهبر پرنفوذ شيعيان و موافقت ملک فيصل که از قبل جواهري و جواهري‌ها را مي‌شناخت، جواهري در دربار به کارمشغول شد و مديرکل ادارة ذيربط در وزارت فرهنگ از کار برکنار گرديد.
جواهري با تسلط كاملش به شعر و ادبيات، خيلي زود مورد توجه پادشاه قرارگرفت تا آنجا که هميشه او را به نام «فرزندم محمد» خطاب مي‌کرد. جواهري در موقعيت جديد هم به نوشتن مقاله‌ها و سرودن اشعاري که بعضاً با شرايط سياسي روز و فرهنگ رايج هماهنگي نداشت، ادامه مي‌داد و اغلب با انتقادها و مخالفت‌هاي شديد کساني که مصالح مادي يا موقعيت‌هاي اجتماعي و سياسي آنها مورد تعرض قرار مي‌گرفت، مواجه مي‌شد. اين نوشته‌ها و اشعار گاهي به دلايل سياسي و گاهي به دلايل مذهبي و قومي مشکلاتي براي دربار و شخص ملک فيصل به وجود مي‌آورد؛ ولي ملک فيصل آنها را ناديده مي‌گرفت.‏
جواهري از گروهي از روحانيون عاليقدر و مبارز مانند سيدجمال الدين اسدآبادي و آيت‌الله محمد کاظم خراساني (ابوالاحرار) و شهيد سيدسعيد حبوبي و آيت‌الله شيرازي که فتواي قيام آزاديخواهانه 1920 عراق را صادر کرد و آيات عظام ناييني و سيدابوالحسن اصفهاني و روحانيون مبارز و مردمي از بيوت صاحب الجواهر و کاشف الغطا و بحرالعلوم را مي‌ستود و بر روحانيون ساکت و خاموش و يا سازشکار با حکام، مستقيم يا غيرمستقيم مي‌تاخت که بلافاصله با تهمت اهانت به دين و مذهب و يا مقدسات و اخلاق عامه مواجه مي‌گرديد و مشکل جديدي بر مشکلات قبلي‌اش اضافه مي‌شد. او با نويسندگان و شعرا و رؤساي عشاير و رهبران احزاب سياسي و درباريان متملق نيز رفتار مشابهي داشت. ادامة اين وضع و ادامة کار در درباري که پادشاهش سخت به جواهري علاقه داشت قابل جمع نبود و عاقبت جواهري در سال1930ميلادي و برخلاف ميل پادشاه، هم از دربار و هم از لباس طلبگي خارج شد تا به کار مورد علاقه‌اش نويسندگي و شاعري که سلاحي برنده در دست او بود بپردازد و مبارزه‌اش را با جهل و عقب‌افتادگي و استعمار انگليس که جانشين عثماني‌ها شده بود با شرايط خودش به پيش ببرد.
جواهري حتي در سال‌هاي 1930ميلادي فاجعة سال 1947، كه کشور تحت‌الحمايه و ملت فلسطين را متلاشي کرد، پيش‌بيني و براي جلوگيري از وقوع حتمي آن، ملت فلسطين را به ايستادگي و مقاومت در برابر نقشه‌هاي شوم انگليس براي آيندة فلسطين دعوت مي‌كرد. جواهري پس از ترک دربار، روزنامه فرات را منتشر کرد و از همان ابتدا آن را به رسانه‌اي جهت نشر افکار آزاديخواهانه و پايگاهي براي مبارزه با استعمار و استبداد درآورد. طبيعي است چنين روزنامه‌اي که با استقبال مردم مواجه شده بود نمي‌توانست زياد دوام بياورد و پس از چند ماه توقيف شد؛ ولي او روزنامه‌‌هاي ديگري را با همان سبک و سياق منتشر کرد که همگي بعد از کوتاه مدتي به سرنوشت اولي دچار مي‌ شدند و او هم گاه به گاه تحت نظر يا موقتاً ممنوع‌القلم مي‌شد. با رهبران احزاب پيشرو و مستقل ارتباط‌هايي برقرار کرد و در فعاليت‌هاي سياسي آنها شرکت مؤثر داشت، ولي عضو هيچ حزبي نشد. تا حدي چپگرا بود و مبارزات چپگرايان را بر فعاليت‌هاي ساير احزاب ترجيح مي‌داد. جواهري نگذاشت که قيام آزاديخواهانه 1920 ملت عراق در تندباد حوادث به فراموشي سپرده شود.
شهرت جواهري در دهه 30ميلادي، از مرزهاي عراق فراتر رفت و در کشور‌هاي عربي مانند سوريه و لبنان و مصر به اغلب مناسبت‌هاي ادبي و شب‌هاي شعر و تجليل از پيشروان شعر و ادب مانند ابوالعلاء معري و بحتري و ساير بزرگان دعوت مي‌شد و در بسياري از موارد، او اولين سخنران و شاعر بود، ولي او سياست استعماري و تيره بختي مردم و فساد حاکمان را، حتي در اين مناسبت‌ها فراموش نمي‌کرد و به صورتي تند و خشن بيان مي‌كرد و اگر در محفلي، پادشاهي يا رئيس‌جمهور کشوري حاضر بود، امكان داشت دو سه بيتي در تعريف او بگويد تا بتواند صد بيت ديگر را به حمله به سرکوبگري و ظلم و خيانت اطرافيان ضدمردمي او اختصاص دهد.‏
جواهري در خاطراتش مي‌نويسد: «زياد وارد سياست مي‌شوم ولي از بازي‌هاي سياسي اصلاً سر در نمي‌آورم.» او درباره شعر نيز مي‌گويد: «شعرآن نيست که به يک باره مانند سيل خروشان برزبان جاري شود بلکه بايد مانند شعله‌هاي آتش درون را بسوزاند، فکر را بشوراند و جان و وجدان را ملتهب کند تا شرايط انفجار آن فراهم شود.» جواهري در سال 1936 به خاطر موضع‌گيري‌‌هاي سياسي‌ اش در زندان مخوف ابوغريب چند ماهي زنداني شد. از شرايط سخت زندان، شعر الظلام (تاريکي) متولد شد که در بين مبارزان و روشنفکران زيادي که ماه‌ها يا سال‌هاي متمادي در آن زندان مخوف در بند بودند و حتي مردم عادي که از شنيدن نام اين شکنجه‌گاه لرزه بر اندامشان مي‌افتاد، انعکاس فراواني يافت.
جواهري در همين زندان با شخصي به ظاهر زاهد و عابد و در واقع قاتل وحشت‌آوري به نام محمدتقي آشنا شد. اين قاتل در ماه رمضان، در نماز جماعت، در پشت سر آيت‌الله سيد ابوالحسن اصفهاني(ره) و در کنار حسن فرزند بسيار عزيز آيت‌الله نماز مي‌خواند؛ به ناگاه با ساطوري که همراه داشت سر حسن را از تن جدا کرد. مردم هيجان زده به سوي او هجوم آوردند تا او را تکه تکه کنند، ولي به طوري که براي جواهري نقل مي‌کرد، آيت‌الله، اين مرجع بزرگ تشيع، خود را برروي قاتل ساطور به دست،‌ انداخت تا مانع از بين رفتنش شود. قاتل دستگير شد و مردم ماتم‌زده، لحظه به لحظه منتظر محاکمه او و صدور حکم اعدام بودند، ولي با دخالت آيت‌الله قاتل به حبس با تخفيف محکوم شد. جواهري ريشه اين جنايت‌هاي وحشتناک را که در سرتاسر عراق رايج بود، در جهل و عقب افتادگي و افساد اجتماع توسط حکام فاسد باقي مانده از نظام قبلي و جيره‌خواران استعمار جديد انگليسي مي‌دانست که بايد با آن از طريق روشنگري مبارزه کرد. ‏
محمد مهدي، امتياز بزرگ ديگري نيز داشت و آن اعتراف صريح و فوري به اشتباهات و خطا‌هايش در مبارزه و تلاش در اصلاح آنها بود. براي مثال در واقعه محاصرة يکماهه نجف در سال 1919 توسط نيروهاي انگليسي او جواني نوزده ساله بود و با نيروهاي مقاوم شهر و حتي رهبران آنها که بيشتر از مردم عادي بودند ارتباط داشت، نتوانست مانند آنهايي که جان خود را در جنگ از دست دادند و يا به دار آويخته شدند، مقاومت کند و البته در آن سن و سال، جواهري از نظر روحي و جسمي آمادگي لازم را نداشت. اين محاصرة کامل يک ماهه و قطع همه چيز از مردم نجف، گرچه به ظاهر توسط انگليسي‌ها و عوامل آنها سرکوب شد، ولي پاية قيام مردمي فراگير‌تر و گسترده‌تر سال 1920 را استوارتر کرد و الفباي سياسي شعر جواهري در واقع از همانجا پايه و مايه گرفت.‏
جواهري در سال 1928 ديوان شعر «بين شعور و عاطفه» را به چاپ رساند و پس از خروج از دربار، در فاصله بين سالهاي 1930 تا 1935 علاوه بر نشر روزنامه‌هاي مختلف که همه آنها توقيف مي‌شدند، در مدارس تدريس مي‌کرد و از آنجا نيز اخراج مي‌گرديد. او در سال 1935 ديوان دوم شعر خود را به نام «ديوان الجواهري» منتشر کرد و در سال 1936 بعد از کودتاي بکرصدقي که قول اصلاحات و تضمين آزادي‌ها را داده بود، روزنامه انقلاب را منتشر کرد و پس از اين که حس کرد کودتاگران به قول‌هاي خود پشت پا مي‌زنند، افشاگري کرد و کودتاچيان را به باد حمله گرفت. روزنامه توقيف شد و او زنداني گرديد و يکي دو روز پس از آزادي‌اش، بکر صدقي در يک حادثه هوايي طراحي شده توسط سياستمداران حرفه‌اي کشته شد.
اين سياستمداران حرفه‌اي تلاش زيادي مي‌کردند تا جواهري را به موازات ممنوع‌التدريس و ممنوع‌القلم کردن و توقيف روزنامه‌ها و بازداشت و ساير فشارهاي رواني، با پيشنهاد سمت‌هاي مهم دولتي و مأموريت‌هاي خارج از کشور به نحوي آرام کنند؛ ولي موفق نمي‌شدند. البته گاهي هم او به تصور اين که در موقعيت جديد بهتر مي‌تواند صداي حق‌طلبانه مردم را به گوش حکّام برساند، در دام آنها مي‌افتاد. مثلأ در سال 1937 پيشنهاد نمايندگي پارلمان، از سهميه گزينشي دولت را که نخست وزير يا وزيرکشور به او داده بودند، پذيرفت. تلاش زيادي نکرد، اما مخالفت ديگر سياستمداران مانع اين انتخاب (و به تعبير خودش انتصاب) شد و اين همان چيزي است که او درباره‌اش مي‌گويد با سياستمداران مبارزه مي‌کنم ولي از زدوبند‌هاي آنها سر در نمي‌آورم و خوشحالم.‏
او در سال 1937 که در سوريه جنبشي به پشتيباني مقاومت ملت فلسطين در برابر انگليس به راه افتاده بود، شرکت فعال داشت و در سال1941 از جنبش مردمي ديگري در عراق پشتيباني کرد و روزنامه الرأي العام را منتشر کرد و پس از شکست اين جنبش به ايران آمد و در همان سال نيز به عراق برگشت. با تهاجم سرتاسري آلماني‌ها به شوروي سابق و تشکيل گروه‌هاي متنفر از انگليسي‌ها، و سياستمداران فرصت‌طلب که آلمان را برنده جنگ مي‌دانستند و در سطوح مختلف سياسي و دولتي از آلماني‌ها پشتيباني مي‌کردند؛ او به تشکل‌هاي ضدفاشيسم پيوست و مقاومت شوروي‌ها را در شهر‌هاي مختلف آن کشور با اشعار و مقاله‌هاي مهيج ستود.‏
در سال 1947 او وارد پارلمان عراق شد و با پيمان خفّت‌بار، «پورت اسموت» بين انگليس و عراق که به تأييد سياستمداران حاکم رسيده و به موافقت پارلمان نياز داشت، مخالفت کرد و با نطق‌هاي تند در مجلس و نوشتن مقاله‌ها و سرودن اشعار مهيج و همراهي با ساير مخالفان، زمينه را براي حرکت مردمي عليه اين پيمان فراهم ساخت. به اتفاق تعدادي از نمايندگان از مجلس استعفا داد و با به راه افتادن تظاهرات، که دانشجويان طليعة آنها بودند، اوضاع وخيم شد.
نايب‌السلطنه عراق پيام آشتي‌جويانه داد و پذيرفت که پيمان نبايد تصويب شود، ولي دير شده بود و تظاهرات ادامه يافت. نيروهاي دولتي با خشونت وارد عمل شدند و عده‌اي از مردم زخمي و يا شهيد شدند و جعفر، برادر جوان جواهري، در سوريه دانشجو بوده و براي شرکت در تظاهرات به بغداد آمده بود، شهيد شد. دولت سقوط کرد و معاهده ملغي گرديد.
جواهري به مناسبت اين قيام و شهادت و تشييع باشکوه و بي‌سابقة جنازه برادرش و در بزرگداشت شهدا، اشعار حماسي و عاطفي بسياري سرود که در حافظة اغلب عراقي‌ها و هواخواهان شعر او باقي ماند. در همين سالهاي 47 و 48 بود که فاجعه فلسطين با شکست خفّتبار کشورهاي عربي و سپس تقسيم فلسطين رخ داد و جواهري از پانزده سال قبل با شناختي که از حکام عرب داشت اين وضع را پيش‌بيني کرده بود با شعر و نطق و مقاله از اولين کساني بود که ملت فلسطين را به مقاومت دعوت کرد و در هر محفلي، فرصتي براي انتقاد و مخالفت با سکوت حقيرانه حکام فراهم مي‌ساخت.‏
جواهري در سال‌هاي 1949 تا 1953 به بعضي از کشورهاي اروپايي و عربي مسافرت کرد و اوضاع نابسامان عراق را در کنفرانس‌ها و روزنامه‌ها فاش مي‌کرد. سومين ديوان شعرش را در همين سال‌ها به چاپ رساند و روزنامه الراي العام توقيف شده‌اش را در سال 1954 منتشر کرد که مجدداً توقيف شد. او در همين سال براي بزرگداشت شهادت يکي از مبارزان سوريه به دمشق دعوت شد و از اين فرصت براي پناهندگي سياسي استفاده کرد و دو سال در سوريه ماند.
در سال 1957 با تغيير نسبي شرايط به عراق مراجعت کرد، ولي خارج از بغداد ساکن شد. در کودتاي عبدالکريم قاسم در سال 1958، به دعوت حکام جديد به بغداد برگشت و با استقبال شديد رسمي و مردمي مواجه شد و روزنامه الراي العام را مجدداً منتشر کرد و از حکومت جديد که بساط سلطنت را برچيد حمايت کرد و با عبدالکريم قاسم که از خانواده نسبتاً فقيري بود، روابط خوبي داشت و در خانه اجاره‌اي خودش يا در محل کار عبدالکريم قاسم در وزارت دفاع ملاقات‌هايي با او داشت.
جواهري در سال 1958 به عنوان رئيس اتحاديه‌هاي ادبا و روزنامه‌نگاران عراق انتخاب شد و با همين عنوان درکنفرانس‌هاي مختلف شرکت مي‌جست. عبدالکريم قاسم، در ابتدا بسيار متواضع و براي اصلاح وضع به هم ريختة عراق شب و روز تلاش مي‌کرد و گرايش‌هاي چپي داشت، پس از سوءقصد نافرجام صدام عليه او، روية خشني در پيش گرفت و به سختگيري متوسل شد. جواهري با شرايط جديد ديکتاتوري مخالفت کرد. روزنامه‌اش تعطيل شد و او تحت مراقبت و آزار شديد قرار گرفت و همين که فرصتي پيش آمد، به بهانة شرکت در جشني در لبنان، از عراق خارج شد و از آنجا به پراگ رفت. هفت سال در پراگ ماند و ديوان چهارم شعرش را به نام «بريدالغربه»(پست غربت) منتشر کرد. عبدالکريم قاسم هم با يک کودتاي خونين از بين رفت و کودتاچيان بعدي با نام‌هاي قومي و بعثي، همديگر را مرتب از صحنه خارج مي‌کردند و اين وضع تا سال 1968 ادامه داشت که کودتاي ديگري ولي اين بار با عمري نسبتاً طولاني‌تر بر سرکار آمد. مجدداً از جواهري دعوت شد تا به وطنش که آن همه به آن دلبستگي داشت برگرددواين بار با استقبالي با شکوه‌تر از استقبال ده سال قبل مواجه شد.
جواهري تا ده سال بعد، گرچه سفر‌هاي زيادي به مناسبت‌هاي مختلف به خارج از عراق داشت، ولي فعاليت‌هاي سياسي و ادبي‌اش درعراق با مشکل چنداني مواجه نمي‌شد. ملي شدن صنعت که آرزوي ديرين ملت عراق بود، در همين دوره صورت گرفت و مقاومت دولت در برابر خواسته‌هاي استعمارگران جديد گرچه تا حدي در آرامش عراق تاثير داشت اما مطالبات ملي و مذهبي و قومي و روشنفکران، مانند آتش زير خاکستر بود. جواهري در اين ده سال در عراق يا در کشورهاي ديگر چند ديوان شعر منتشر کرد و بعضي از ديوان‌هاي منتشر شده‌اش را براي چندمين بار تجديد چاپ نمود.‏
جواهري با شروع مجدد دور جديد سانسور و اختناق، از عراق به چکسلواکي کمونيست رفت و فعاليت‌هاي سياسي و ادبي‌اش را از آنجا دنبال کرد و مرکزيتي به کارهاي خود و روشنفکران آنجا داد. جواهري تا سال 1980 هفت ديوان شعر منتشر كرد. او در دورة اقامت در پراگ، اشعاري و حتي داستان‌هاي کوتاهي از نويسندگان بزرگ اروپايي را به عربي ترجمه و منتشر کرد. جواهري پس از چند سال اقامت در پراگ، از اختلاف پيش آمده بين دو شاخة حزب بعث حاکم در سوريه و عراق استفاده کرد، در دمشق مستقر شد و مورد احترام فراوان ادبا و سياسيون سوري و مخالفان عراقي مستقر در دمشق قرارگرفت.
او در سال 1989 اشعاري از عمروبن ربيعه، شاعر معروف عرب را تجزيه و تحليل و منتشر کرد و همچنين در1991 منتخبي از اشعار عرب قبل از اسلام و بعد از ظهور اسلام را بررسي و درباره آنها اظهار نظر نمود. او در سال 1992 براي آخرين بار و براي مدت کوتاهي به ايران آمد و در شب شعري که در تهران برايش ترتيب داده شد، قصيده معروف «آمنت بالحسين» (به حسين ــ عليه السلام ــ ايمان آوردم) را خواند که مورد استقبال حاضران واقع شد.
او اين قصيده را که مي‌گويند مهمترين قصيده در چند صد سال اخير در وصف آن امام همام است، در سال 1947 براي جمع کثيري از جوانان کربلا خواند. اين قصيده نه تنها بين شيعيان بلکه بين آزاديخواهان و مبارزان ساير ملت‌هاي عرب نيز انعکاس فراواني داشت و جاودانه ماند. جواهري، شهادت امام(ع) را به صاعقه‌اي تشبيه مي‌کند اين صاعقه براي مبارزه انسان‌ها در برابر ظلم و ستم لازم بود و غم و اندوه شهادت او را انگيزه‌اي براي گام برداشتن در اين راه مي‌داند.‏
جواهري بقيه عمر پرفراز و نشيبش را با سربلندي و افتخار در سوريه ماند تا به دجله و فرات و نخلستان‌ها و کوهستان‌هاي عراق که الهام بخش شعر او بودند نزديک باشد. جواهري با شعر، متعالي شد و شعر را به اوج رسانيد. ادباي عرب، او را خداوند شعر، نابغه شعر و…. خواندند و «محمود درويش» شاعر نامدار فلسطين، او را رودخانه سوم عراق خواند. جواهري در مدت اقامت در سوريه، خاطراتش را در سه جلد و نزديک به هزار صفحه منتشر کرد که مروري بر زندگي او و نزديک به يک قرن تحولات سياسي و اجتماعي و مبارزات ملت عراق بود.
مناسبت‌هاي متعددي در نقاط مختلف در بزرگداشت درگذشت او برپا شد و مراکز فرهنگي زيادي به نام او ناميده شد و اخيراً تنديس‌هايش در عراق و سوريه نصب شده است. خيال الجواهري، نويسنده و دختر جواهري، يک کتاب 400 صفحه‌اي را که حاوي مهمترين بررسي‌هاي نويسندگان بزرگ عرب درباره جواهري است، منتشر کرده و در اين كتاب مي‌نويسد كه پدرم يک شاعر انقلابي، و مبارزي بود که با وجود حکومت‌هاي سرکوبگر در جست و جوی آزادي بود.
صفيه السهيل، يکي از نمايندگان مجلس عراق، در گراميداشت انتشار کتاب «رودخانة سوم» گفت: جواهري يک شاعر نابغه، سياستمداري آزاد و يک مرد انقلابي است و چيزي که خيلي در مورد آن صحبت نشده است اين است که او يکي از قوي‌ترين مدافعان حقوق زنان بود و هر چيزي را که مقام، منزلت و بزرگي آنان را کوچک مي‌شمرد، مردود مي‌دانست. همچنين ساميه عزيز، رئيس کميتة اخراج‌شدگان و تبعيديان و مهاجران مجلس عراق نيز گفت: جواهري سمبل تمام کساني است که با زور از ميهن‌شان اخراج شدند و رنج و مصائب را همراه خود به غربت بردند.
محمد مهدي الجواهري، سال 1997 در 89 سالگي از دنيا رفت. وي يکي از بزرگترين شاعران عراق است که توانست جوايز، لقب‌ها و نشان‌هاي متعدد بين‌المللي را در زمينه‌هاي مختلف ادبي و فرهنگي به خود اختصاص دهد. او در آرامگاهِ متناسب با مقام و منزلتش به خاك سپرده شد. بر سنگِ قبش چنين نوشته شده: «آرميده است او، دور از دجله براي ابد».
1ـ2ـ شعر جواهریشعر جواهری‌ از حیث‌ شكل‌ و ساختار همان‌ شعر سنّتی‌ عرب‌ است‌، اما زبان‌ شعري‌اش بسیار قوی‌ و غنی‌ است‌. واژگان‌ شعري‌اش با دقت‌ و وسواس‌ انتخاب‌ شده‌اند، لحن‌ اشعار سیاسی‌ وی‌ غالباً خطابی‌ است‌ و در اشعاری‌ مانند ” أَطبقْ دُجی‌’ ” از شگردهای‌ خطابه‌ و سخنرانی‌ به‌خوبی‌ استفاده‌ كرده‌است‌. به‌ نظر جبرا ابراهیم‌ جبرا لحن‌ خطابی‌ اشعار سیاسی‌ جواهری‌ در تاریخ‌ادبیات‌ عرب‌ نادر و كم‌نظیر است‌.
در اشعار برجسته‌ و معروف‌ او تصاویر متراكم‌ و فشرده‌، همراه‌ با وزنی‌ مناسب‌ و استوار و لحنی‌ دلنشین‌ و سرشار از هیجان‌ باعث‌ می‌شود كه‌ شعرش‌ به‌ لحاظ‌ سبكی‌ و از نظر تأثیرگذاری‌ و برانگیختن‌ عواطف‌ خواننده‌ منحصر به‌فرد باشد، به‌ عنوان‌ نمونه‌ شعر ” أطبق‌ دُجی‌’ “، با اینكه‌ از نظر شكل‌ و زبان‌، شبیه‌ اشعار قُدماست‌، اما ویژگیهای‌ مذكور باعث‌ شده‌ است‌ شعرش‌ نادر و منحصر به‌فرد باشد، و اينكه نگرش‌ سیاسی‌ جواهری‌ منحصر به‌ عراق‌ معاصر نیست‌؛ جواهري در برخورد با مسئله فلسطین‌، تا قبل‌ از 1327 ش‌/1948 برجسته‌ترین‌ شخصیتی‌ بود كه‌ به‌ ضعف‌ بنیانهای‌ سیاسی‌ اعراب‌ توجه‌ كرد و با لحنی‌ دردناك‌ از آن‌ انتقاد نمود.
او در نخستین‌ شعرش‌ در باره فلسطین‌ (به‌ نام‌” فلسطین ‌الدامیه “، 1929)، از یك‌ سو اعراب‌ را به‌ مبارزه عملی‌ و نظامی‌ با صهیونیستها ترغیب‌ می‌كند و از سویی‌ دیگر، سستی‌ رهبران‌ عرب‌ و اعتماد بیش‌ از حد عربها به‌ بریتانیا را عامل‌ اصلی بدبختی‌ آنها می‌داند. ). او در اشعار ” ذكر وعد بالفور “، و ” الیأسُ المَنشود ” بی‌پروا به‌ انتقاد از رهبران‌ كشورهای‌ عرب‌ می‌پردازد و آنها را ابزاری‌ بی‌اراده‌ در دست‌ غرب‌ معرفی‌ می‌كند.
در مضامین‌ غنایی‌، نظیرِ وصف‌ معشوق‌ و طبیعت‌، اشعار او غالباً خشك‌، تصنعی‌، عامه‌پسند و خالی‌ از هر نوع‌ نوآوری‌ است‌. تنها شعر غنایی‌ وی‌، كه‌ از این‌ قاعده‌ مستثناست‌، ” آفرودیت‌ ” است‌ كه‌ شعری‌ ساده‌ و صمیمی‌ است.‌
شعر ” اللاجئه فی‌ العید “، كه‌ در 1330 ش‌/1951م سروده‌ شده‌، گزارشی‌ است‌ ترحم‌انگیز از زن‌ فلسطینی‌ جوانی‌ كه‌ خانواده‌اش‌ را صهیونیستها كشته‌اند و او برای‌ تأمین‌ زندگی‌ برادر كوچكش‌ به‌ خود فروشی‌ كشیده‌ می‌شود. جواهری‌ در این‌ شعر، با تأثیر آشكار از امیل‌زولا، كوشیده‌ كاربرد روایت‌ را در شعر سیاسی‌ تجربه‌ كند.
جواهری‌ در موضوعاتی‌ نظیر مدح‌، وصف‌ و مرثیه‌ برای‌ بزرگانی‌ نظیر حافظ‌ ابراهیم‌ *، شوقی‌ *، رُصافی‌، اشعار بسیاری‌ دارد، اما در نظر ناقدان‌، شعر وی‌، نقطه‌ اوج‌ شعر سیاسی‌ در عراق‌ است‌. جواهری‌ با استادی‌ تمام‌ توانسته‌ است‌ به‌ شعرهای‌ سیاسی‌، عاطفه‌ و دیدگاهی‌ انسانی‌ ببخشد و همین‌ امر، بیشترین‌ تأثیر را بر بدر شاكر السیاب‌، یكی‌ از بنیان‌گذاران‌ شعر آزاد عرب‌، و نسل‌ پس‌ از او داشته‌ است‌، به‌ شكلی‌ كه‌ تندروترین‌ و نوگراترین‌ شاعران‌ معاصر عرب‌ او را به‌ عنوان‌ شاعری‌ بی‌همتا و یگانه‌ بازمانده موفق‌ اسلوب‌ كلاسیك‌ و سنّتی‌ شعر عرب‌ پذیرفته‌اند.
از سال 1301 ش‌/1922م، كه‌ جواهری‌ اولین‌ دفتر شعر خود را در بغداد منتشر كرد، چاپهای‌ متعددی‌ از دفاتر شعری‌ و دیوان‌ وی‌ به‌ جهان‌ عرب‌ معرفی‌ شده‌ است‌. اما كامل‌ترین‌ آنها را وزارت‌ فرهنگ‌ عراق‌ در هفت‌ جلد، از 1973 تا 1980، منتشر كرده‌ است‌. در 1989 برگزیده‌ای‌ از اشعار عمربن‌ ابی‌ربیعه‌ ، شاعر مشهور عرب‌، و در 1991 منتخبی‌ از اشعار عرب‌ از دوره جاهلی‌ تا دوره اموی‌ را در دو جلد با عنوانِ الجمهره‌ در دمشق‌ منتشر كرد.
در سال 1378 ش‌/1999، دو جلد خاطرات‌ وی‌، با عنوان‌ مُذكَّراتی‌، در بیروت‌ به‌ چاپ‌ رسید. این‌ كتاب‌ علاوه‌ بر اینكه‌ بهترین‌ مأخذ برای‌ شناخت‌ جواهری‌ است‌، مروری‌ است‌ بر حوادث‌ و تحولات‌ سیاسی‌ ـ اجتماعی‌ حدود یك‌ قرن‌ عراق‌ و جهان‌ عرب‌.
1ـ3ـ اغراض شعری جواهری:
1ـ3ـ1ـ مدح:
مدح از مهمترین و مشهورترین اغراض شعری در تاریخ ادب عربی به شمار می‌رود. وقتی دیوان شعرا را ورق می‌زنیم، مشاهده می‌کنیم که مدح جایگاه بزرگی را به خود اختصاص داده است.مدح در شعر عربی از قدیم تا به امروز در دیوان شاعران عرب ادامه داشته است.
مدح دو گونه است: یا مدح تکسبی است یا غیر تکسبی. هدف جواهری از مدح در دیوانش، مطامع مادی یا موقعیت‌های اجتماعی نبوده، بلکه به آنسوی آفاق ممدوح نفوذ کرده و از او یک تمثال عالی ساخته است، یعنی مدح او حقیقی است به طوری که تمامی ظواهر حقیقت را در شخصیت ممدوحش نهفته است. ممدوح نزد جواهری فرقی نمی‌کند عرب باشد یا غیر عرب، کافی است که شخصیت ممدوح با ارزشهای اخلاقی برابری کند، بنابراین مدح او، مدحیست صادق و شفاف به دور از تکلف و ریا.
جواهری مدتی را در خدمت ملک فیصل اول گذرانید و بعضی از قصائد خود را به مدح او اختصاص داده:
للهِ درُّکَ مِنْ خبیرٍ بارعٍ  یَزِنُ الأمورَ بحکمةٍ وصوابِ  
یُعنَی بما تَلِدُ اللَّیالیَ حِیطَةً  و یعدُّ للأیامِ ألفَ حسابِ  
مُتمکنٌ مما یریدُ یَنَالهُ  موفورُ جأشٍ هادى‏ءُ الأعصابِ  
و اذا الشُّعوبُ تفاخَرَتْ بِدهاتِها  فی فضِّ مشکلةٍ وحَلِّ صِعابِ  
جاءَ العراق مباهیاً بسمیدعٍ  بادی المهابةِ رائع جذابِ  
1ـ3ـ2ـ رثاء:
رثاء در شعر عربی با مدح درآمیخته است. یعنی رثاء در حقیقت همان مدح است، با این تفاوت که مدح در رثاء مرده است. جواهری در رثاء دوستانش و کسانی که نمونه‌های تاریخی به شمار می‌روند، نیکو شعر گفته است.
از ویژگی‌های رثاءی جواهری این است که او در رثاءهای خود، یک تهکم سیاسی خاص و یا انتقادی از شرایط سیاسی و اجتماعی دارد. رثاء نزد جواهری یا رثاءی خاص است که آن مخصوص نزدیکان، دوستان و آشنایان می‌باشد، یا رثاءی عام است که آن را برای رموز و شخصیات سیاسی، اجتماعی و ادبی سروده است.
بنابراین اغلب اشعار رثائی او، جنبه سیاسی و کمدی همراه با انتقاد از موقعیت‌های خاص دارد.او در این زمینه خالق ابداع و نوآوریست.رثاءی او، رثاءی عاطفیست که در آن شاعر، احساس‌های صادقانه اش را در غم دوری و هجران دوستانش به تصویر میکشد.
جواهری در قصیدۀ «حافظ ابراهیم» شاعر عرب حافظ ابراهیم را رثاء کرده، در واقع این رثاء، رثائی است، که جواهری خود و دیگران را که چاره ای در برابر مرگ ندارند مورد خطاب قرار داده است.
نفوا إلى الشِّعْر حُراً کان یَرْعَاه  ومن یشق على الأحرار منعاه  
أَفْنَى الزَّمانُ عَلَى نادٍ “زَها” زَمَناً  بِحَافِظ واکْتَسَى بِالحُزْنِ مَغْنَاهُ  
ضَحیَّةَ الموتِ هَلْ تَهوِی معاودَهُ  لعالمٍ کنتَ قیلاً من ضحایاهُ  
ما لذَّةُ العیشِ جَهْلُ العیشِ مَبْدَأُهُ  والهمُّ واسطةٌ، والموتُ عُقباهُ  
جواهری در زمینۀ رثاء نوآوری زیبایی کرده، که آن نوآوری، قصیدۀ زیباییست در رثاءی پدر آزادگی، امام حسین (ع)، که 15 بیت آغازین این قصیده با طلا بر درب اصلی حرم امام حسین(ع) نوشته شده است:
فداءً لمثواکَ مِنْ مَضْجَعٍ  تَنَوَّرَ بالأَبْلَجِ الأروعِ  
بأعَبْقَ مِنْ نَفَحَاتِ الجنَا  نِ روحاً ومنْ مِسْکِهَا الأَضوعِ  
ورعیاً لِیَوْمکَ یَوْمَ الطُّفُوفْ  وَسَقْیاً لأرْضِکَ مِنْ مَصْرَعِ  
فیابنَ “البتولِ” وَحَسْبِی بها  ضَماناً عَلَى کلِّ ما أدَّعِی  
وعَفَّرت خدِّی بحیثُ استرا  حَ خَدٌّ تَفَرَّى ولم یضرعِ  
وحیثُ سنابکِ خیلِ الطُّغَا  ‍ةِ جالتْ علیهِ ولم یَخْشَعِ  
1ـ3ـ3ـ وصف:
وصف آن غرض شعریست که با آن قدرت خیالی شاعر سنجیده می‌شود. در قدیم می‌گفتند که وصف اصلی ترین غرض شعریست، به تعبیر دیگر وصف ستونِ دیگر اغراض شعریست. وصف نزد جواهری از آن جایی شروع می‌شود که شاعر مدتی را در طبیعت زیبا و سرسبز ایران مقیم می‌شود و آنچنان شیفتۀ زیبایی‌های ایران می‌شود که به توصیف آن می‌پردازد.
او در وصفیات خود از شاعر محبوب وصفیات (بحتری) دور نمی‌شود، آنجا که به زیبایی تمام از طبیعت و جمادات، رباط زنده می‌سازد که با نشاط در سراسر طبیعت در حرکت و تکاپوست.
او در قصیدۀ(بعد المطر) این گونه وصف می‌کند:
عاطَى نباتَ الأرضِ ماءُ السَّما  ما لاتُعاطِیهِ کُؤوسُ الرَّحِیق  
أوشَکَتِ القِیعانُ إذْ فتحت  لها السَّما، مما عَرَاها تضیق  
جاءَ الربیعُ الطَّلِقُ فاستبشری  غریمک البرد طرید طلیق  
کُلُّ وجوهِ الأرضِ مکسوة  لفائف الأزهار حتَّى الطَّرِیق  
او در قصیده( برید الغربة) در وصف شمیرانات این گونه سروده است:
هَبَّ النَّسیمُ فَهَبَّتِ الأشواقُ  وهفا الیکُم قلبُهُ الخفاقُ  
هی “فارسٌ” وهواءُها ریحُ الصَّبا  وسماؤُها الأغصانُ والأوراقُ  
“شمرانُ” تُعْجبنِی، وزهرةُ روضِها  وهواءُها ونمیرُها الرّقْراقُ  
وعلیهِ مِن وَرَقِ الغُصُونِ سرادقُ  مَمدودةٌ ومِنَ الضلال رواقُ  
فی کلِّ غُصْنٍ لِلْبَلابِلِ ندوةٌ  وبِکُلِّ عُودٍ لِلغِنا إسحاقُ  
1ـ3ـ4ـ شعر سیاسی:
شعر سیاسی حجیم ترین اغراض شعری را در دیوان جواهری تشکیل می‌دهد. این غرض شعری برای او یک هدف و وسیله است. شعر سیاسی او، شعری است ملتزم و مشروط به شرایط سیاسی، جواهری در اشعار سیاسی خود، اتفاقات و حوادث سیاسی را بیان می‌کند.
سیاست در نزد جواهری معنایی جزء فرورفتن در گرداب حوادثِ مرتبط که به سرنوشت همگان مرتبط است، نیست. محمد مهدي از خانواده اي ديني (خاندان شيخ محمد حسن صاحب جواهر الكلام) برآمده و در محيطي شيعي پرورش يافته بود، زماني كه ستم انگليس نسبت به مردم عراق و اشغال سرزمين عزيز خود را به دست استعمارگر پير ديد، در شعرش سخت بر آن شوريد. از اين رو با استفاده از سلاح شعر، پرچمدار آزادي و مبارزه در كنار ملت عراق گرديد كه جسورانه و شجاعانه بر ضد زورگويي حاكمان، وارد آوردگاه مبارزات ملي ميهني شد.
او در قصیدة(سجین قبرص) می‌گوید:
هی الحیاةُ بإحْلاء وإمْراء  تَمْضی شعاعاً کزندِ القادحِ الواری  
سجیةُ الدهرِ والبَلْوى سجیتُهُ  تقلبُ بین اقبالٍ و إدبارِ  
ما للتَّمدنِ لاینفکُّ ذا بِدَعٍ  فی الکونِ یأنف منها وحشة الضاری  
کم ذا یسمون أحراراً وقد شهدت  فعالهم أنها من غیر أحرار  
نهضاً بنی العرب العرباء إنَّکُم  فرائسٌ بینَ أنیابٍ وأظفارٍ  
أَ رقدةً وهواناً أنَّ بعضَهما  مما یفت بأصفادٍ وأحجارٍ  
1ـ3ـ5ـ غزل:
غزل در دیوان جواهری، کم حجم ترین غرض شعری اوست. او دیدگاه خاصی نسبت به زن دارد که مختص به اوست، ضمن اینکه غزل عریان او جنجال زیادی به پا کرده است.
1ـ4ـ تحول فنی شعر جواهری:
تحول فنی شعر جواهری، به طور کلی به سه مرحله اساسی تقسیم می‌گردد:
الف) مرحلۀ تقلید از گذشتگان.
ب) مرحلۀ سرگردانی و تردّد بین گذشته و حال.
ج) مرحلۀ نهضت و تحول.
1ـ4ـ1ـ مرحلۀ تقلید از گذشتگانزندگی شعری جواهری از اوایل دهۀ دوم قرن بیستم، با نشر و چاپ اشعار وی در روزنامه‌ها آغاز شد و برای نخستین بار روزنامه‌ها او را به عنوان شاعری مطرح در محافل و مجامع ادبی، به رسمیت شناختند. در خلال این مرحله، جواهری از محیط بستۀ نجف خارج شد. در آغاز دو بار به ایران سفر کرد، از طبیعت پاک و بکر ایران و نیز ادبیات و به ویژه شعر فارسی تأثبر پذیرفت و در وصف طبیعت ایران اشعاری سرود.
خروج جواهری از نجف در سال 1927م و سفرهای مکرر وی به داخل و خارج عراق، نقطه عطفی در زندگی شعری او به شمار می‌رود. چنان که به سبب سرودن قصیدۀ (برید الغربة) در وصف طبیعت ایران و ابراز اشتیاق به زادگاهش عراق، از جانب “ساطع حصری” مدیر کل معارف وقت، به دوستی با ایران و داشتن گرایش سوسیالیستی متهم گردید.
در این سال از سوی ملک فیصل اول به سمت کارمند ادارۀ تشریفات دربار منصوب گردید که این امر، نقطۀ عطفی در احساس غرور و عزت نفس شاعر محسوب می‌شود. او در مدت سه سال فعالیت در این منصب، به طور مستقیم با سیاستمداران و سیاست رژیم حکومتی عراق آشنا شد.
در طیّ این سالها، جواهری تحت تأثیر شاعران بزرگ گذشته و به ویژه عصر عباسی، از جمله: متنّبی، بحتری، ابو تمام، ابن رومی، ابوالعلاء معری و از میان شاعران اسلامی: شریف رضی، و از شاعران معاصر خویش از قبیل: احمد شوقی، حافظ ابراهیم، جمیل صدقی الزهاوی، معروف الرصافی و محمد سعید حبوبی، اشعاری سرود که کلیۀ آنها از جنبۀ دیدگاه، موضوع و ساختار شعر سنتی متمایز است.
ویژگی‌های غزل تقلیدی وی در قصیده(عاطفات الحب) جلوه گر شده است که رنگی از تأثیر شخصیت شاعر و عصر و محیط او ندارد.اشعار وطنی ـ سیاسی وی نیز تقلیدی و دارای موسیقی، معانی و الفاظ قدیم است.
این غرض شعری جواهری در قصیدۀ (الثورة العراقیة) متجلی است.وصف شاعر در این مرحله، بدون توجه به ذات و احساس خویش، فقط در توصیف طبیعت ایران و عراق و عناصر بیجان آن است؛ اما ایرانیات وی از برجستگی دیباچه، استحکام ساختار و روانی و دلنشینی موسیقیایی عناصر طبیعت برخوردار است. رثاء‌ی جواهری نیز به شخصیت‌های خانوادگی و مذهبی اختصاص دارد، مانند”رثاء شیخ الشریعة”
1ـ4ـ2ـ مرحلۀ سرگردانی و تردّد بین گذشته و حالاین مرحله با دهۀ سوم قرن بیستم آغاز شده و دورۀ آشفتگی شدید فکری و احساس تناقض جواهری در زندگی به شمار می‌رود. در این دوره، شاعر از دربار و به گفتۀ خودش(قفس زرّین) خارج شد و به مطبوعات روی آورد؛ اما به دلیل موضع گیری‌های سیاسی ـ اجتماعی ویژه اش، پیوسته روز نامه‌هایی که در آن فعالیت داشت، با توقیف و تعطیلی مواجه می‌شد.
تا این که پس از آشنایی با روزنامۀ چپ گرای”الأهلی” ارتباط وی با محافل، تجدّد و فعالیت در مطبوعات و نیز نزدیکی او با سیاستمداران مخالف حکومت، به بازنگری در خطّ مشی و موضعگیری شاعز انجامید.
بهترین نماد ناآرامی در زندگی، دیدگاه و موضع گیری جواهری در این مرحله، قصیدۀ (معرض العواطف) است. اعتراف صریح و جسورانۀ شاعر به نفاق خویش و بیدا ر خوابی‌های بسیار به سبب سازش اضطراری با دشمنان، اوج صداقت و جرأت در انتقاد از خویش، همراه با بیان علت وی در موضع گیری‌های مختلف که از مزاج متغیّر شاعر سرچشمه می‌گیرد، از ویژگی‌های خاصّ جواهری در این مرحله است.
در این سالها، زمانی جواهری به دلیل علاقۀ بسیار به جاه و مقام و پیشوایی، به دربار و دولتمردان نزدیکی جُسته، به مدح آنان می‌پردازد و گاه با نومیدی از آنان و دست نیافتن به آمال و آرزوها و بلند پروازیهایش، با مردم همدرد شده، در برابر سیاستمداران و حکام فریاد اعتراض بر می‌آورد.
غزل جواهری در این مرحله، محلّ بروز اعتراض و تمرّد شاعر در برابر شرایط بحرانی اجتماعی ـ سیاسی حاکم بر جامعۀ عراق است؛ در این غزل‌ها، شاعر به صراحت بر ضدّ تقلیدهای کورکورانه و ارزشهای غیر انسانی حاکم بر جامعه خروشیده است. غزل” جرّبینی” در اعتراض به غفلت مردم و تبرّی جستن او از چنین جامعۀ آفت زده ای و ” سلمی علی المسرح” در هجو سیاستمداران و مدّعیان زعامت دینی، از نمونه‌های بارز این گونه غزلیات سیاسی است.
اما در اشعاری که در این دوره در باب طبیعت سروده، روح رمانتیسم سایه افکنده است و به عناصر جامد طبیعت، آن چنان روح زندگی دمیده که به راحتی می‌توان حرکت‌ها و حالات آنان را احساس نمود. چنانکه جبرا ابراهیم جبرا، قصیدۀ (القریة العراقیة) را این گونه توصیف کرده است:
“… تضاهی أجمل ما کتب وردزورث، شاعر الطبیعة الإنکلیزی، بل إن فیها عین النزعة الوردزورثیة الروسویّة، إذ یتغنّی بالبداوة ـ أو الرّیفیة ـ التی لم تفسدها لوثة المحتضّر المصطنع”
( ـ اشعار جواهری ـ به زیباترین شعری که وردزورث، شاعر انگلیسی در وصف طبیعت سروده است، شباهت دارد، حتی در آن همان گرایش روسی خاصّ وردزورث در ستایش بادیه نشینی یا روستا نشینی به چشم می‌خورد که آلودگی تمدّن غیر طبیعی و ساختۀ دست بشر، آن را از بین نبرده است).
جواهری در این مرحله، طبیعت را زنده و دارای نبضی تپنده و آمیخته با عناصر انسانی توصیف نموده است که با وصف طبیعت در ( ایرانیات) متفاوت است. وی در (الفرات الطاغی) ضمن توصیف طبیعت، به اجتماع اضداد و متناقضات در زندگی و طبیعت می‌پردازد.
1ـ4ـ3ـ مرحلۀ نهضت و تحوّلاین مرحله از اوایل دهۀ جهارم قرن بیستم شروع می‌گردد و با مشهورترین قصائد سیاسی ـ ملّی جواهری متمایز می‌یابد.این قصاید، او را به اوج فنّ شعرش رسانید و در عراق و جهان عرب به عنوان شاعر سیاسی مطرح کرد.
این دوره از زندگی شعری شاعر، با شدّت گرفتن جنگ جهانی دوّم، جنبش گیلانی و تشکیل حکومت دفاع وطنی در عراق و خلع عبدالله، اشغال کشور به دست نیروهای انگلیس و در پی آن سرکوب جنبش گیلانی و بازگشت عبدالله به بغداد و تشکیل حکومت جدیدی به ریاست جمیل مدفعی همزمان بود.
آغاز به فعالیت احزاب سیاسی و مطبوعات گوناگون، جنبش‌های متعدد و انقلابهای مردمی در راه به دست آوردن استقلال کامل و دموکراسی و عدالت اجتماعی، از ویژگی‌های این مرحله است.
این تحولات وسیع و عظیم در داخل و خارج عراق، بر روحیّه و نگرش جواهری تأثیر گذاشت و در نتیجه موضعگیری سیاسی ـ اجتماعی و شعر او نیز متحوّل گردید. شاعر تا حدّی سیاست محافظه کارانه یا بیطرفانه در پیش گرفت؛ چنان که با وجود مخالفت با جنبش گیلانی، به سبب ارتباط آن با آلمان نازی، هیچ اثری از موضعگیری وی در این باره در اشعارش یافت نمی‌شود.
او در این مدت قصایدی در بارۀ دلاوری‌های ملت شوروی در برابر آلمان نازی و اشعاری در بارۀ شخصیت‌های ادبی یا انقلابی به رشتۀ نظم کشید؛ از جمله: رصافی، معرّی، سیّد جمال الدین افغانی(اسدآبادی) و نیز شهرهایی از قبیل (یافا) و (فرصوفیا)، که هیچ کدام از آنها، نه شعر اجتماعی است و نه شعر سیاسی مخالف با نظام حکومتی عراق یا استعمار انگلیس.
شاعر با وجود احتیاط و محافظه کاری، از اوایل دهۀ چهارم به احزاب سیاسی مخالف رژیم عراق و به ویژه حزب ملّی و حزب سوسیالیستی عراق پیوست و از آن زمان به عنوان شاعری چپگرا در محافل ادبی سیاسی مطرح گردید.
گرچه بنا به اذعان خود شاعر، وی به هیچ حزب یا گروه سیاسی خاصّی گرایش نداشته است؛ چنان که می‌گوید:
” أنَا ـ القاسِمُ المُشتَرَکُ بَینَ الشَّخصیّاتِ الشّاخِصَةِ مِن تِلکَ الأحزابِ”
( ـ من ـ بهره ای مشترک در میان شخصیت‌های بر جستۀ آن گروه‌ها هستم…)
در این مرحله، جواهری با نگرشی انقلابی به توده گرایی متمایل شد و انقلاب را بهترین راه نجات از استعمار انگلیس و حکومت ستمگر عراق دانست. وی به دلیل سرودن قصایدی در ستایش شوروی و مقاومت ملّت آن در برابر آلمان نازی از جمله اشعار( یراع المجد، سواستبول و ستالینغراد)، به جانبداری از شوروی متّهم شد.
1ـ5ـ بلندپروازي جواهرييکي از مهم ترين انگيزه‌هاي ابداع نزد جواهري، بلندپروازي اوست، که در کنار حسّ رقابت و برتري شديد نسبت به همگنان و چه بسا پيشگامان قبل از خويش، همواره مي کوشيد که گوي سبقت را از آنان بربايد. شهرۀ آفاق گردد و به مناصب بالا دست يابد:
” حيث کان ينظر بازدراء إلي بعض الأشخاص الّذين وصلوا إلي المناصب الوزارية و عضوية البرلمان، وهو الدديب المتطلّع إلي ذُرَي المجد، إذا ما قيسَ بغيريه مِمّن هم دونَه في عالم القريض.”
(تاآنجا که وي به برخي افرادي که به مقامهاي وزارتي و به عضويت مجلس دست مي يافتند، به ديدۀ تحقير مي نگريست، در مقايسه با شاعران داراي منزلت پايين تر از او در عالم شعر، اديبي آگاه نسبت به قلّه‌هاي مجد و عظمت است.)
جواهري در راه دستيابي به بلندپروازيش از هيچ اقدامي فروگذار نمي کند. راههاي بسياري را مي پيمايد و سختيها و محروميت‌ها و تنگناهاي گوناگوني را تحمّل مي کند؛ امّا با ارادۀ استوار و عزم آهنين خويش، همچنان به راه مطلوب خود ادامه مي دهد؛ چنانکه هيچ کس و هيچ چيز نمي تواند سدّ راه او شود.
نزديکي جواهري به ملک فيصل اوّل و پرداختن به امور درباري و حضور در ميان افراد برجستۀ حکومتي و سياسي و نشست و برخاست با آنان، يکي از گامهايي است که او براي رسيدن به اهداف بلندپروازانه در زندگي برمي دارد تا خود را در جامعه و عرصۀ سياست مطرح کند.
او همچنين اين موقعيت مناسب را مغتنم مي شمارد و خود را در قالب اشعارش به مردم معرّفي مي کند و دشمنان و تنگ نظران را به خاک مذلّت مي نشاند. عليه خشک انديشان و کساني که تعصّب‌هاي قبيله اي و مذهبي دارند و نيز مدّعيان دروغين دين و مذهب قلم فرسايي مي کند.
گام ديگري که تلاش او را براي رسيدن به بلندپروازي‌هايش نشان مي دهد، قدم نهادن در وادي مطبوعات و روزنامه نگاري است. او احساس مي کند که در کنار شعر، به فعّاليت‌هاي مطبوعاتي بسيار علاقه مند است. و از آنجا که اطمينان دارد، شعر به تنهايي نمي تواند او را به” مجلس نمايندگان” برساند؛ بنابراين روزنامه را آسان ترين راه مي يابد و در آن، انقلاب بکر صدقي را(1936م.) تأييد مي کند و سپس از آن رويگردان مي شود.
به همين ترتيب نامزدي او براي نمايندگي در مجلس نوّاب و يا به عهده گرفتن نمايندگي کربلا و سفرهاي متعدّد وي به قصد آشنايي با چهره‌هاي سرشناس و برجستۀ بين المللي و افکار و ديدگاه‌هاي آنان، همه از احساس بلند پروازي او سرچشمه مي گيرد.
ميتوان گفت عصيان و تمرّد جواهري نيز ناشي از روبرو شدن با عواملي است که سدّ راه او مي شدند و او را از رسيدن به آرزوها و خواسته‌هايش بازمي داشتند. بنابراين در مقابل آن عوامل مي ايستد و بشدّت مبارزه مي کند.

Related posts: