Please enter banners and links.

«إِنَّما جَزاءُ الَّذينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْديهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ.کیفر آنها که با خدا و پیامبرش به جنگ برمی خیزند، و اقدام به فساد در روی زمین می کنند، ( و با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله می برند)، فقط این است که اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا ( چهار انگشت از ) دست ( راست ) و پای ( چپ ) آنها ، بعکس یکدیگر، بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید گردند. این رسوایی آنها در دنیاست و در آخرت، مجازات عظیمی دارند(ترجمه حضرت آیت الله مکارم شیرازی). در آیه، محاربه با خدا و رسول و سعی در ایجاد فساد در زمین مستوجب مجازاتهای مذکور دانسته شده است. حال سئوال اینجاست که محاربه با خدا چگونه انجام می شود. آیا محاربه حقیقی با خداوند ممکن است؟ وآیا محاربه با خداوند متعال و رسول او مستلزم افساد فی الارض هست و بالعکس؟ چرا مجازاتهای متفاوتی در این آیه ذکر شده است؟ البته که محاربه حقیقی با خدا ممکن نیست، بلکه منظور از محاربه با خدا هر عملی در مقابله با نظام صالح الهی انجام شود. به نظر میرسد رابطه بین افساد فی الارض با محاربه، عموم خصوص مطلق است. به صراحت آیه مبارکه شرط اینکه آن عمل افساد تلقی شود این است که سعی و تلاش آنهم در حد وسیع با چنان شدت واندازهای باید وجود داشته باشدکه امنیت جامعه را در معرض خطر جدی قرار دهد، چون هر گناهی را نمیتوان محاربه با خدا و رسول دانست. البته تمرکز بحث ما بر مبحث اخیر هست و همینطور که از نظر خواهد گذشت به نظر میرسد شارع مقدس نیز از آوردن مجازاتهای متفاوت برای جرائم محاربه وافساد فی الارض(مورد نظرما)، اهدافی داشته است که یکی از این اهداف، میتواند درجه بندی مجازات بر مبنای میزان عمل مرتکب وبه عبارت دیگر با توجه به اثر وسعت جرم محاربه-که به دلیل جلوگیری از اطاله کلام واینکه خارج از بحث اختصاصی ماست از ذکر آن خودداری میکنیم- و تلاش برای افساد فی الارض خواهد بود.
حضرت آیت الله مکارم شیرازی در دو کتاب الفقه و تقریب القرآن می فرماید : هر عملی که عرفاً مصداق افساد تلقی شود، مجازات مذکور در آیه برای آن جایز است. می توانیم براساس این آیه بگوییم که قتل به جهت زنای محصنه، سرقت در مرتبه سوم و تکرار نبش قبر و کفن دزدی و … قتلی است که به جهت افساد انجام می شود، چون اینها قصاص نیستند واگر فساد را از آیه تخصیص بزنیم پس از مصادیق افساد فی الارض خواهند بود(…مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ). حضرت آیت الله فاضلی لنکرانی می فرمایند : تمامی عناوین مجرمانه مستوجب قتل همگی از مصادیق فساد در زمین هستند.آيه34 سوره مائده: إِلاَّ الَّذِينَ تَابُواْ مِن قَبْلِ أَن تَقْدِرُواْ عَلَيْهِمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ.مگر کسانی که پيش از آنکه شما بر آنها دست يابيد توبه کنند پس بدانيد، که خدا آمرزنده و مهربان است. البته از این آیه میشود فهمید که آیه محاربه مطلق مفسدین را شامل نمیشود و استثنائی دارد که در آیه 34 آمده است. مشکلی که در اینجا مفروض است اینکه؛ اگر افساد را عملی بدانیم که در نتیجه تکرار زیاد به شکل عادت درآمده باشد یعنی بخشی از رفتار مرتکب شده باشد را چگونه میتوان با توبه مرتکب، او را رها کرد؟چه این توبه را قبل از دستیابی و قدرت برتسلط بر او بدانیم یا قبل از دستگیری-که مورد اختلاف است-تفاوتی ندارد. در جواب باید گفت: اینجا تعارض ظاهریست چرا که هر چند آیه توابین را از شمول مطلق مفسدین و مجازات منصوص استثنا میکند، اما بر عدم مجازات آنها هم تکلیف نکرده است پس ایشان را تعزیر میکنیم. از طرفی باید در نظر داشت که حتی در جرائم حدی مستوجب اعدام نیز توبه مرتکب میتواند موجب سقوط حد گردد. آیه191سوره بقره :« وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ ؛ بکشید آنها (مشرکین) را هر جا که بیابید و اخراجشان کنید از آن جهت که شما را اخراج کردند و فتنه بدتر از قتل است» . برخی کلمات نیز در قرآن ذکر شدهاند که در حقیقت منظور از آنها میتواند فساد باشد ویا نتیجه آن اعمال میتواند افساد باشد. در این آیه واژه «فتنه» مترادف «فساد» بکار رفته است و جمله «فتنه بدتر از قتل است»، جملهای عقلانی و شیواست، زیرا در قتل ممکن است جان یک یا چند نفر از بین برود، ولی فتنه سبب می شود که جامعه از حیث مادی و معنوی در معرض خطر قرار گیرد. یعنی به طریق اولی مصداقی از سعی در افساد فیالارض میباشد چرا که در مقایسه با قتل وسعت اثر این جرم بسیار بیشتر است. در شان نزول آیه گفته شده است که یکی از اصحاب پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم مردى از کفار را در یکى از ماه‏هاى حرام کشت مسلمانان او را بر این عمل سرزنش کردنددر این موقع آیه کریمه نازل شد که شرک مشرکان بالاتر از کشتن در ماه حرام است اگر چه خود این کشتن نیز حرام است(نقل ازترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن‏). اما چرا فتنه مستوجب مرگ می شود؟ به نظر می رسد که، چون چنین افرادی مصداق بارز «سعی کننده در انجام افساد» هستند، برای اینکه این فساد به جامعه سرایت نکند، لازم است از زمین برداشته شود. این گونه رفتار شارع مقدس با کسانی است که مرتکب جرائم مکرر شده اند زیرا چنین اعمالی باید از ریشه خشکانیده شود تا جامعه از شر آن در امان باشد .
در آيه 81 سوره يونس آمده است: فَلَمَّا أَلْقَوْا قَالَ مُوسَى مَا جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ؛ زماني كه ساحران وسايل سحر خود را افكندند موسي علیه السلام به آنان فرمودند : آنچه آورديد سحر است كه خداوند به زودي آن را باطل مي كند به درستي كه خداوند عمل مفسدان را اصلاح نمي كند .
در آيه فوق از عمل سحر به عنوان «افساد» تعبير شده و ساحران مفسد قلمداد شده اند،البته به نظر نگارنده آنچه در عمل ساحران میتوان یافت اینست که آنها به این امر اشتغال دارند، پس لازمه ساحر بودن، حکایت از تکرار و اشتغال به عمل سحرست که هم نفس عمل که «فتنه» بوده و هم از جهت خطری که برای جامعه ایجاد میکند مصداق افساد است .
آیه 41 سوره روم: « ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» (روم : 41). به معناي قحط و خشكی به سبب انجام اعمال ناشایست انسانهاست. مطلبی که در این آیه مبارکه به نظر میرسد اینست که فرموده است: «فساد بوجود آمده در خشکی و دریا بواسطه اعمال ناشایست انسانهاست»، اینجا هم اعمال انسانها (هم فعل جمع است و نیز فاعل ظهور بر جمع دارد)، بدون در نظر گرفتن وسعت عمل، نتیجه و سیطره وقوع به صورت گسترده ناممکن مینماید. آیه 83سوره قصص: در آيه « تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينًَ» (قصص : 83)« به این خانه آخرت را برای کسانی قرار داده ایم که اراده برتری جویی و فساد انگیزی در زمین ندارند و سرانجام از آن متقین است» این آیه و آیه بعدی درحکم نتیجه داستان قارون است (تفسیر المیزان ،ص75). فساد بمعناي گرفتن مال ديگري به قهر و غلبه و به صورت ظالمانه است. البته از آیه نیز فساد به معنی زورگیری، ظلم، زورگوئی نیز برداشت میشود و به نوعی اعلام مینماید که شرط ورود به بهشت برای کسانیست که فساد نکرده اند. آیه 22 سوره انبیاء: در آيه «لوکان فیهما الهه الا الله لفسد تا فسبحان الله رب العرش عمایصفون : اگر در آسمان و زمین خدایی جز خدای یکتا بود، تباه می شدند، پس پروردگار عرش از آنچه وصف می کنند منزه است» (انبيا:22) فسد در اینجا بعنوان شرک، غیرحق و به معناي برهم خوردن نظم، بطلان و اضمحلال به كار رفته است، ليكن قدر متیقن همگي آنها تحقق امري بر ضد صلاح و خارج شدن امر از حالت اعتدال است. با توجه به معناي لغوي فساد مي توان قتل، ظلم، ‌كفر، جنگ، تضييع حقوق ديگران و اخلال در احكام الهي، قوانين و مقررات اسلامي را كه همگي ضد اصلاحاند، از مصاديق افساد برشمرد .
سعی در افساد فی الارض
واژه سعي در آیه محاربه إِنَّما جَزاءُ الَّذينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تقَطَّعَ أَيْديهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ. وسایر آیات در قرآن كريم به چه معانی به كار رفته است ؟
سعي در لغت به معناي راه رفتن (فيروزي آبادي، همان : 1165 ؛ ابن منظور، 1997، 5 :128 ) عمل، كسب و تصرف در چيزي (طريحي، همان : 1 : 218 : جوهري، همان، 6 :345) قصد كردن (ابن اثير، 1364 : 370) دويدن آهسته يا راه رفتني كه بين دويدن و رفتن عادي باشد (جوهري، همان 6 :345 ؛ ابن منظور، همان، 3 : 292) جديت در انجام كار (راغب، همان : 411) تلاش، كوشش و جهد (همان : 412) و معاني ديگري به كار رفته است. راغب در مفردات مي نويسد : «سعي، راه رفتن سريع و تند است كه در حد دويدن است. اين كلمه براي نشان دادن جديت در انجام كاري استعمال مي شود، خواه آن كار بد باشد يا خوب» (همان : 411). يكي از محققان نيز پس از بيان معاني مختلف سعي مي نويسد : «اصل در ماده سعي عبارت است از مرتبه اي از جهد و كوشش … اين معنا در هر موردي به حسب خودش به كار مي رود» (مصطفوي ، 1368 ، 5 : 132). در آيه افساد (مائده : 32) به همان معناي جديد در امر،یعنی جهد و تلاش به كار رفته است (راغب ، همان : 411 ؛ راوندي ، 1405 ، 1 : 365 ). مقصود از« يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً » چيست ؟ سعی کردن بر فساد در زمین، چگونه ممکن است؟ اول: بدینصورت که هرگونه عمل مجرمانه و فسادی محقق نمیشود مگر در سطح این جهان که خود دو وجه دارد: الف- منظور تمامی کره خاکی است چرا که در متن آیه شریف کلمه الارض آمده است که همان زمین است خصوصا که «ال» معرفه دارد. ب- منظور جهان هستی است که دار فانی را به ذهن متبادر میکند چراکه الدنیا مزرعه الآخره، این معنی بدلیل عقل و با توجه به پیشرفتهای علمی و امکان نقل انسان و سایر موجودات به کرات دیگر آسمانی و فضا وجود دارد از دلیل قبل پذیرفتهتر است. چطور ممکن است دانشمندی که به سفر فضائی رفته است در حالیکه در کره دیگری فرود آمده یا حتی در فضا هست مرتکب جرم شده و فسادی را انجام داده است بیگناه بدانیم؟ احتمال ديگر آن است كه قيد «في الارض» كنايه از گستردگي عمل مرتكب و گوياي برپا كردن فساد در منطقه يا ناحيه اي از زمين باشد. در چگونگي جمع بين دو آيه 32 و 33 سوره مائده دو قول وجود دارد. براساس قول نخست «افسادفيالارض» كه در آيه 32 آمده است . با «يسعون في الارض فساداً» كه در آيه 33 آمده است ، به يك معنا بوده و عبارت «يسعون في الارض فساداً» به معناي «يفسدون في الارض فساداً» مي باشد. بر اساس قول ديگر كه به احتياط نزديك تر است، عبارت آيه 33، «افساد في الارض» شرط است ؛ اين گونه كه علاوه بر تحقق «افساد في الارض» در خارج ، بايد مرتكب در بر پا كردن فساد سعي و تلاش و جديت نيز داشته باشد . البته در بسياري از موارد صرف آثار گسترده نامطلوب عمل مرتكب یا وسعت اثر جرم او مي تواند حاكي از سعي او در افساد تلقي گردد. با معناي افساد في الارض مطابق قول نخست، برپا كردن فساد در منطقه و يا ناحيه اي از زمين است به نحویکه تحقق چنين فسادي به آثار تخريبي گسترده و وسيع بیانجامد . براساس قول دوم ، معناي «افساد في الارض» نيز عبارت است از كوشش و تلاش مستمر براي بر پا كردن فساد و آلوده سازي ناحيه و منطقه اي از زمين قید تلاش و كوشش از عبارت (يسعون) و قيد بر پا كردن فساد در ناحيه اي از زمين از عبارت (في الارض) و قيد تداوم و استمرار عمل و اصرار بر آن از فعل (يسعون) به دست مي آيد . این سعی، تلاش، جدیت و در نتیجه برپاکردن فساد در زمین را باید به صدق عرفی آن واگذار نمود که میطلبد فقهای عظام و متخصصین علم حقوق در این امر با استفاده از مصادیق عرفی به تبیین مفاهیم آن بپردازند. برای فساد تقسیم بندی دیگری نیز ارائه کردهاند: فساد تکوینی و فساد تشریعی؛فساد تکوینی به این معناست که یک شی از حیث تکوین و وجود فاسد شود و از بین برود . بعنوان مثال جسدی که متحرک بوده ولی بعد از مرگ دچار فساد شده به خاک تبدیل میشود. اما فساد تشریعی به این معناست که ارزش های دین و یا جامعه پایمال شود و از بین برود و دیگر مورد توجه قرار نگیرد. این در صورتی است که در جامعه اسلامی ، دروغگویی ، بی نمازی ، شراب خواری و…. رایج گردد. در روایات احکامی که برای مجرمین ذکر شده است، و در کلیه قوانین بشری وضع قانونگذاری، به نظر میرسد دلیل قتل و اعدام به عنوان مجازات شرعی، برداشتن فساد از جامعه است و صرف عمل، مثلا سرقت موضوع این مجازات نیست بلکه میگویند سارق را در مرتبه چهارم باید اعدام کرد چون مفسد است و یا محارب را باید اعدام کرد چون مفسد است. بنابراین مفسد فی الارض خود موضوع حکم نیست. باصطلاح واسطه و علت در ثبوت مجازات است. اینکه در آیه مبارکه محاربه (سوره مائده آیه32)، چرا برای مجازات مفسدفیالارض صرفا قتل آورده نشده است نیز جای تامل دارد. به نظر میرسد شارع مقدس در اینجا درجاتی برای افساد قائل شده است به نحویکه حاکم اسلامی بتواند با توجه به میزان گستردگی عمل مجرمانه یا وسعت آثار تخریبی آن بر جامعه اسلامی او را مجازات کند یعنی قتل را اشد مجازات و تبعید (علیرغم نظرات اختلافی فقهای اسلامی) را به عنوان مجازات اقل در نظر بگیرد.
چنانکه گفته شد؛ بحث افساد في الارض در كتب فقهي، اعم از كتب اهل سنت و شيعه، ذيل مبحث محاربه مطرح شده است، به گونه ای که اکثریت قریب به اتفاق فقهای اسلامی فساد فی الارض را معادل محاربه می دانند . اما بعضی از فقهای اسلامی، اعم از شیعه و سنی، افساد فی الارض را جرمی جداگانه از محاربه دانسته اند و بعضی از مصادیق آن را نام برده اند، نکته مهمی که باید به آن توجه داشت اینکه عمل افساد فی الارض مستلزم تکرار و تعدد و استمرارعمل مجرمانه یا آثار تخریبی بسیار شدید و به طریق اولی ترکیبی از این دو میباشد ولی متأسفانه هیچ ملاک و قاعده ای به دست ندادهاند که چرا و بر اساس کدام قاعده اینها مفسد فی الارض هستند و اصولا اقل و اکثری نیز ارائه ندادهاند و همانطور که گفتیم حداعلای مجازات افساد اعدام و سایر مجازات چهارگانه منصوص است و کمتر از آن تعزیر میباشد و فاصله این دو بسیار زیاد است که خود موجب تفاسیر متعدد و برداشتهای متفاوت وسوءاستفاده میگردد. در بعضی از کتب فقهی اهل سنت این گونه آمده است که افساد فی الارض شامل تمامی اقسام شر می شود که از جمله آن زورگیری است . ابن حجر ، از علمای قرن دهم هجری ، مفهوم افساد را کمی توسعه داده و می گوید افساد فی الارض شامل قتل، زورگیری و ناامن کردن راههاست . در مورد کتب فقهی شیعی به طور کلی می توان گفت که اغلب آنها افساد فی الارض را به معنای محاربه گرفته اند و فقط در بعضی از کتب فقهی شیعی اشخاصی مانند زورگیر و رباینده انسان و کفن دزد (روايت علي بن سعيدكه در مورد كفن دزد است (طوسي، 1390 : 246 ؛ طوسي، 1365 : 117)، در صورتی که این کار را تکرار کند، مفسد فی الارض شناخته شده اند . مرحوم شیخ مفید در کتاب المقنعه می فرماید :«و الخناق یجب علیه القتل و یسترجع منه ما اخذه من الناس و… کذلک کل مفسده ؛ شخص زورگیر باید کشته شود و آنچه را از مردم گرفته باید پس دهد و هر مفسدی نیز همین گونه است». در اینجا چیزی که بنظر میرسد اینست که میتوانیم ایجاد رعب و هراسی که از ناحیه زورگیر بر جامعه مستولی میگردد را وسعت اثر جرم او بدانیم. مرحوم شیخ طوسی در کتاب النهایه می فرماید : «و من سرقه حراً فباعه وجب علیه القتل لانه من المفسدین ؛ اگر فردی آزاد را بدزدد و او را بفروشد، باید دست و پایش قطع شود، چون او از مفسدین است.» (شیخ طوسی، نهایه، باب حد محارب ص 723 ). اینجا نیز مجازات به سبب سرقت نیست چرا که انسان مال نیست که عنوان سرقت بر این عمل صدق کند بلکه عمل فوق افساد فرض شده چرا که امنیت جامعه و انسان را به خطر انداخته فلذا در آدم ربایی و فروش انسان آزاد هم انسانیت نیز در معرض خطر قرار میگیرد. پس وسعت اثر جرم او تمامی انسانهای جامعه و انسانیت را در برمیگیرد لذا مجازات این مفسد را هم قتل دانسته است. همچنین مرحوم ابن ادریس در کتاب السرائر می فرماید : «فان نبشه ثانیاً فیجب علی القتل : … بما تکرر منه الفعل صار مفسداً ساعیاً فی الارض فساداً فقطعناء لاجله ذلک لاجل کونه سارقاً» اگر کسی دو بار اقدام به نبش قبر کند باید دست و پایش قطع شود چون کارش را تکرار کرده است و مفسدی شده که سعی در انجام فساد در روی زمین کرده است، پس قطع به جهت فساد است». در نظر ابن ادریس شافعی نیز ملاحظه میشود؛ تا سارق مرتکب تکرار نشود عمل او نبش قبر و سرقت است ولی چون تکرار کند ؛ وسعت اثر جرم او زیاد شده وبه افساد تبدیل میگردد. نکته ای که در اینجا اهمیت دارد این است که اینگونه فتواها از جانب فقهای اسلامی بر چه اساسی صادر شده است. افساد فی الارض را نمیتوان فقط منحصر در محاربه و قطع الطریق دانست ، پس افساد فی الارض مصداقهایی غیر از محارب و قاطع الطریق دارد. پس عمل زورگیری، نبش قبر و آدم دزدی، بلکه هر جرم که بعلت گستردگی حیطه اثر جرم یا به دلیل تکرار یک جرم وحتی جرائم متعدد یک شخص یا نتیجه مجرمانه بسیار شدید به نحویکه بتواند مصداق افساد فی الارض تلقی شود و قاعده افساد بر آن صدق کند، باید افساد فی الارض دانسته شود و مجازات های مذکور در فقه، البته با در نظر گرفتن درجه بندیهای بروز توسط متخصصین برای آنها در نظر گرفته شود، در حالی عملاً این گونه نیست .
تبیین لغوی عادت و سعی:

Related posts: