جدید
user8191- دانلود فایل
Please enter banners and links.
شاخصهای متغییر وابسته: شاخصهای واگرایی سیاسی در شاخصهای تشدید تقابلات و رقابتهای منطقهای، تشدید رویکرد امنیتی شورای همکاری خلیجفارس، صدور قطعنامهها و اعلامیهها و کاهش روابط دیپلماتیک قابل بررسی است. شاخصهای رویکرد اقتصادی نیز در رقابت نفتی و مراودات تجاری- بازرگانی بررسی گردیده است.
10- تعریف مفاهیمبیداری اسلامی
بیداری اسلامی (یقظه) ضد خواب است و به معنی فعال شدن هوش (آگاهی) است. درباره تعریف بیداری اسلامی اجماعی وجود ندارد ولی نکته مشترک میان صاحبنظران این است که از آن بهعنوان اصلاح دینی و احیاگر تعبیر شده است.که در عربی با الصّحوة الاسلامیّه، البعث الاسلامیه، التیار الاسلامیه، و الحرکة الاسلامیه نام برده میشود. (عباسی، صحافی، 1391: 65) جنبش بیداری اسلامی اصطلاح است که برای بیان جنبشی مبتنی بر آگاهی(نسبت به اصول رهاییبخش اسلام) عمل سیاسی( اقدام به تغییر وضع موجود) برای رسیدن به وضع مطلوب و بر بنیان اسلامخواهی مبنی بر اهمیت و اولویت عنصر تکلیف دینی بر منافع زودگذر پیرامونی شکلگرفته و هدف از آن شکلگیری نوعی نظام سیاسی است؛ که (در مقام نخست) در تعارض با الگوی اسلامی مملکتداری نبوده و در مقام دوم برآمده از مبانی و مبادی معرفتی و هویتی اصیل دینی باشد.(افتخاری،1391: 95) آغاز بیداری اسلامی تقریباً به دو سده پیش برمیگردد و توسط کسانی مثل سید جمالالدین اسدآبادی، محمد عبده و عبدالرحمان کواکبی (برای اصلاح امور مسلمین و مبارزه با فساد) شکل گرفت. تحولات اخیر رخ داده در خاورمیانه نیز دنبالهی همین جریان پاسخی به نظامهای دیکتاتوری منطقه و سلطاننشینها برای اصلاح جامعه و دستیابی به دموکراسی در خاورمیانه و شمال آفریقا بوده است.
موازنه قوا
معنای ساده واژه توازن قوا عبارت است از وجود نوعی تعادل بین قدرت کشورهای عضو نظام بینالملل بهنحویکه هیچکدام از آنها نتوانند از چنان قدرت مسلطی برخوردار شوند که اراده خود را بر دیگران تحمیل کنند. واژه توازن قوا از سابقه تاریخی زیادی برخوردار است و برای نظریهپردازان سیاسی و سیاستمداران دوره باستان نیز آشنا بوده است. موازنهی قدرت، قانون رفتار دولتهاست، دولتها در صورت رویارویی با قدرتی متجاوز و برهم زنندهی تعادل، به تأسیس یک ائتلاف متوازنکننده مبادرت ورزیده و از ظهور قدرتی مسلط و برتر جلوگیری میکنند. (دوئرتی و گراف، 1372: 67) وجود نظام توازن قوا بیانگر این است که کشورها در شرایط متعدد اتحادها و ائتلافهای خود را تغییر دهند.
ایرانهراسی
تلاشی از سوی کشورهای غربی و عربی با مقاصد مختلف جهت القای انگاره تهدید بودن ایران برای نظام بینالملل خصوصاً منطقه خاورمیانه است. در این راهبرد ایران بهعنوان عامل ناامنی و عنصر نامطلوب در منطقه ترویج داده میشود. در این رویکرد ایران را یک تهدید امنیتی برای منطقه تلقی کرده و سعی در افزایش ایجاد ذهنیت منفی به ایران و قدرت او در منطقه هستند. که در این راستا برنامه هستهای ایران، افزایش قدرت منطقهای ایران، افزایش نفوذ در میان شیعیان، دستاوردهای فنی و نظامی و… را در جهت عکس تفسیر و برداشتهای تقابلی را پرورش میدهند.
ایدئولوژی
چیدمان ارزشهای بنیادین سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در قالب منظومهای از انگارهها که بهعنوان زیربنایی برای یک نظام اجتماعی یا «شیوه زندگی» آرمانی ایفای نقش میکند.(پلنو و آلتون، 1387: 171).
هویت:
تصوراتی از خصوصیات فردی و تمایز (خودمحوری) مربوط میشود که توسط یک بازیگر حفظ و القا شده و به واسطه روابط با دیگران شکلگرفته و در طول زمان اصلاح شده است. (وهاب پور، 1385: 6)
11- ادبیات و پیشینه تحقیقمجید روحی دهبنه در مقالهای با عنوان تبييني سازهانگارانه از علل واگرايي ايران و شوراي همکاري خلیجفارس به تبیین ابعاد نظري واگرايي در روابط خارجي بين ايران و کشورهاي شوراي همکاري خلیجفارس بدون تأکید بر دوره خاصي میپردازد. او علل واگرایی را علاوه بر محذورات ساختاری، فضاي رقابتي، بیاعتمادی و عدم آگاهي منطقهای را بين ايران و شوراي همکاري خلیجفارس عنوان میدارد که برای بهبود روابط، دو طرف محکوم به تغییر انگارههای ذهنی خود از یکدیگرند.(روحی دهبنه، 1390)
سید امیر نیاکویی و حسین بهمنش در مقالهای تحت عنوان بازيگران معارض در بحران سوريه: اهداف و رويکردها به بررسی تغییر و دگرگونیهای سیاسی در منطقه به طور خاص در سوریه پرداخته است. در این مقاله نویسندگان به واکاوي انگیزههای مهمترین بازيگران بینالمللی که خواهان سقوط نظام حاکم در سوريه میپردازد. که با توجه به گستردگي بازيگران معارض، تنها به امريکا، عربستان و ترکيه که تأثیرگذارترین بازيگران نيز محسوب میشوند، پرداخته شده است. برداشتهای این مقاله حاکي از آن است که منافع سه کشور فوق در سوريه، به سطح بالايي از همپوشاني رسيده است؛ امريکا به دنبال تضعيف جبهه مقاومت به نفع رژيم صهيونيستي است، عربستان به دنبال گسترش نقشآفرینی و جلوگيري از نفوذ ژئوپلیتیکی و ايدئولوژيکي ايران در منطقه است و درنهایت، ترکيه گسترش نفوذ در خاورميانه و اعاده گذشته تاريخي خود را دنبال میکند. در اين ميان، جلوگيري از گسترش قلمرو ژئوپلیتیکی ايران، فصل مشترک انگیزههای بازيگران فوق میباشد.(نیاکویی و بهمنش، 1390)
سيد جلال دهقاني فيروزآبادي و وحيد نوري در مقالهای با عنوان تحليلي بر تعاملات جمهوري اسلامي ايران و شوراي همكاري خلیجفارس(1384-1391) به تحلیل روابط سیاسی ایران و شورای همکاری خلیجفارس در دولت آقای احمدینژاد پرداختهاند. در این مقاله آنها درصدد پاسخگویی به این سؤال هستند كه مهمترین عامل در رويكرد شوراي همكاري خلیجفارس در قبال ايران چیست؟ بهزعم آنها پندار تهدید ایران مهمترین عامل در رویکرد تقابلی یکدیگر در این دوره بوده است. در این مقاله همچنین به موارد مختلف مورد اختلاف دو طرف ازجمله ایران هراسی، گسترش خرید تسلیحات از جانب شورای همکاری، برنامه هستهای، تحولات منطقهای و رویکرد دو طرف خلیجفارس به این تحولات مورد بحث واقعشده است که خود به تیرگی روابط دو طرف منجر گردیده است.(دهقانی فیروزآبادی و نوری، 1390)
کوثر جهانی در مقاله با عنوان تحریمهای ایران از دیدگاه امارات متحده عربی چاپ دانشگاه تافتس به بررسی تأثیر تحریمها بر روابط ایران و شورای همکاری خلیجفارس میپردازد. او در این مقاله ضمن بررسی روابط تجاری ایران و امارات، روابط با کل شورای همکاری خلیجفارس نیز اشاره دارد . او تحریمها را عامل خسران برای روابط تجاری ایران و شورای همکاری خلیجفارس میداند. (جهانی، 2011)
آروبا خالید در مقالهای با عنوان عواقب بیثباتی و منازعات درون منطقهای بر جریان تجاری در خلیجفارس به بررسی تأثیر حوادث و تحولات سیاسی بر جریان تجاری و بازرگانی در خلیجفارس پرداخته است. او ضمن ارائه تاریخچه اقتصادی، روابط تجاری ایران و شورای همکاری را بررسی نموده است.(خالید،2010)
نادر حبیبی استاد اقتصاد دانشگاه براندیس نیز در مقالهای تحت عنوان تأثیر تحریمها بر روابط اقتصادی ایران و شورای همکاری خلیجفارس ضمن بررسی روابط اقتصادی، تأثیر تحریمها بر روابط تجاری دو طرف را مورد مطالعه قرار است.(حبیبی، 2010)
با توجه به منابع فوق نکتهای که در این منابع به آن پرداخته نشده است اقدامات و رویکرد عملی شورای همکاری خلیجفارس در خاورمیانه و عملکرد آنها در تحولات اخیر در محورهای متحد ایران خصوصاً سوریه است که در بیان اهداف و سیاستهای آنها به امور کلی و عمومی پرداخته شده است. در موارد فوق و موارد مشابه به ارائه سیاست کلی و راهبردهای عمده آنها پرداخته شده و رویارویی و تأثیر تحولات به طور مشخص و مستقیم بر روابط دو طرف مورد بررسی قرار نگرفته است.
در مورد منابع اقتصادی نیز نکتهای که جای خالی آن بسیار محسوس است عدم وجود منابع فارسی و نپرداختن به روابط اقتصادی میان ایران و کشورهای حاشیه خلیجفارس به صورت منسجم است. تنها طرحی که اینجانب به آن مواجه شدم یک پایاننامه در دانشگاه تهران مرکز با موضوع روابط اقتصادی ایران و شورای همکاری بود که بسیار توصیفی به این مساله پرداخته و آمار و دادههای آن قدیمی بود. ازاینجهت در این پژوهش سعی گردیده تا خلأ پرداختن به مباحث کمتر مطروحه را جبران نماید.
12- روش تحقیقروش مورد استفاده در این تحقیق روش توصیفی – تحلیلی است. بهگونهای که با استفاده از نظریه سازهانگاری و با تأکید بیشتر بر عناصری نظیر ارزشها، هنجارها، فرهنگ ، تصور بینالاذهانی متفاوت میان دو بازیگر ایران و شورای همکاری خلیجفارس به تبیین تأثیر بیداری اسلامی بر روابط سیاسی و اقتصادی ایران و شورای همکاری پرداخته شده است.
13- روش گردآوری دادهها
روش گردآوری دادهها روش کتابخانهای با استفاده از کتب و مجلات و مقالات تخصصی و منابع اینترنتی بوده است.
14- سازماندهی تحقیقاین تحقیق در 5 فصل سازماندهی شده است که در فصل اول آن به توضیح ارائه کلیات بحث پرداخته شده است. در فصل دوم به چهارچوب نظری اختصاص داده شده است. فصل سوم به توضیح چگونگی تأثیر بیداری اسلامی بر روابط طرفین، در فصل چهارم به اثرات این تحولات بر روابط سیاسی ایران و شورای همکاری خلیجفارس طی این دوره و در فصل پنج نیز روابط اقتصادی این دو را بررسی کردهایم. و در آخر نیز نتیجهگیری بحث ارائهشده است.
فصل دومچارچوب نظری
مقدمهیکی از مهمترین دستاوردهای هر رشته علمی یا حوزه مطالعاتی را دستاوردهای نظری آن تشکیل میدهد. (مشیرزاده، 1384: 15). نظریهها در روابط بینالملل نوعی نظم ذهنی به وجود میآورند و ما را قادر میسازند تا رویدادهای پراکنده کنونی و گذشته را مفهومسازی کرده، تحولات آتی را پیشبینی کنیم (قوام، 1384: 8). همچنین استفاده از این نظریات میتواند در فهم این حوزه به ما کمک کند و در پردازش بهتر و منظمتر کردن فهم ما از تعاملات یکی از فواید استفاده از نظریه در روابط بینالملل معنا دادن به نهادها، رویدادها و فرآیندهایی است که در جهان امروز حضور دارند. در چهارچوب نظریه میتوان ضمن تشریح روندها و پدیدههای کلی و توضیحات علی، رویدادهای گوناگون را تحلیل کرد. (قوام، 1384: 24) نظریهها ابزار تحلیل سیاسیاند و آجرهای ساختمان سیاسی را تشکیل میدهند. سراسر پژوهش سیاسی و اجتماعی درون چهارچوب فکری خاص یا پارادایم ایدئولوژیک عملی میگردد. (هیوود، 1389: 30).
کنت والتز با تأکید بر ضرورت نظریهپردازی برای جمعآوری اطلاعات و توضیح حوادث بینالمللی، معتقد است که عصاره هر نظریه باید بر پیوند بین مفاهیم نظری، و متغییرهای جوهری روابط درصحنه واقعی بینالمللی استوار باشد. بدون مفاهیم نظری، جمعآوری استقرایی اطلاعات ما را به توصیفی نادرست از واقعیات رهنمون خواهد کرد. (سیف زاده، 1387: 30). از این منظر سعی شده است که از نظریه سازهانگاری برای تبیین و تحلیل و درک بهتر موضوع استفاده شود.
رهیافتهای گوناگونی در رشته روابط بینالملل خودنمایی میکنند که برخی از آنان مخالف با دو جریان اصلی نو رئالیسم و نو لیبرالیسم را اساس آموزه خود قرار دادهاند. درواقع اینگونه نظریات در حوزه فراگفتمانی و در اصطلاح بهعنوان فرانظریه مطرح میگردند. بدین معنا که نظریه خود را از بطن نقد واسازانه نظریههای دیگر روابط بینالملل بیرون کشیدهاند. (دهقانی فیروزآبادی، جدیدی، 1389: 91). سازهانگاری نیز بهعنوان یکی از نظریههای بازاندیشی گرایی قابل بررسی است.
سازهانگاریاصطلاح سازهانگاری عنوانی است که به انواع گستردهای از رویکردها و روابط بینالملل از منظر واقعگرایی علمی تا سازهانگاری پسا ساختارگرایی اطلاق میشود. (روحی دهبنه، 1391: 83). این نظریه که از اواخر دهه 1980 و اوایل دهه 1990 به یکی از تئوریهای اصلی روابط بینالملل تبدیلشده بود، پیش از طرح در روابط بینالملل، در جامعهشناسی معرفت و مباحث فرا نظری در کل علوم اجتماعی مطرح بود. در روابط بینالملل این نظریه ریشه در مسئله جامعهشناسی شناخت دارد که در دهه 1970 از سوی پیتر برگر و لاکمن در کتاب «ساخت اجتماعی واقعیت: رسالهای در جامعهشناسی شناخت» مطرح شد (مشیر زاده، 1383: ص 170)؛ و سپس در مباحثات روابط بینالملل جایگاه قابلتوجهی یافت. در رشته روابط بینالملل نیز فهم سازهانگارانه امور در اواخر دهه 1980 و با انتشار کتابی «جهانی که ما میسازیم» (Onuf, 1989: 3-8) نوشته نیکلاس اونف در کتاب «قواعد، هنجارها و تصمیمات» اثر فردریش کراتوچویل، وارد مباحثات علوم سیاسی و روابط بینالملل شد. یک دهه پسازآن دو نویسنده ونت کتاب «نظریه اجتماعی سیاست بینالملل» را منتشر کرد. (Wendt, 1999: 7-17). این کتاب درواقع نقدی بر کتاب «سیاست بینالملل کنت والت» است. (Waltz, 1979). با انتشار کتاب ونت، مکتب سازهانگاری ظهور کرد و شیوه فهم و نقد نوینی در ادبیات روابط بینالملل و علوم سیاسی آغاز گردید. هرچند اونف و کراتوچویل اثرات خود را حدود یک دهه زودتر از الکساندر ونت منتشر کردند، امّا تحلیل سازه انگاران بیشتر با نام ونت شناخته میشود. ونت در سال 1999 در «نظریه اجتماعی سیاست بینالملل»، کانستراکتیویسم را در حد یک مکتب فکری مطرح ساخت. (عباسی اشلقی، فرخی، 1388: 73)
ونت بهعنوان مؤثرترین شخصیت سازهانگاری متعارف در روابط بینالملل، این نظریه را اینگونه معرفی میکند: «سازهانگاری نظریه ساختاری (کلان) نظام بینالملل محسوب میشود که دولتها، واحد اولیه تحلیلشان در نظریه سیاسی هستند و سیستم بینالملل متشکل از دولتها، دارای ساختاری میباشند که ویژگی بین الاذهانی آن برجسته است و بخش مهمی از منافع و هویت دولتها بهوسیله این ساختار اجتماعی ساخته میشود».Wendt; 1994: 383-384) به نقل از: دهقانی فیروزآبادی، جدیدی، 1389: 95( سازهانگاری بهعنوان سنتز دو نظریه نوواقعگرایی و نو لیبرالیسم و پلی میان این دو نظریه درصدد ایجاد ارتباط و پیوست و پل زدن میان نظریات روابط بینالملل هستند. اونف بر آن است که سازهانگاری راهی است برای فائق آمدن بر شکاف درون رشتههای روابط بینالملل و یافتن راهی میان علوم اجتماعی اثباتگرا و حملات علیه تجدد که از سوی پساتجددگرایان مطرح میشود. ونت به طور خاص ازنظر تأکیدی که بر راه میانه و هم بر پل زدن میان مواضع نظری و فرانظری معروف است. (مشیرزاده، 1384: 343-344)
سازهانگاری با رد برداشتهای خردگرایانه نئورئالیسم و نئولیبرالیسم، دیدگاهی منطقی _ اجتماعی به سیاست جهانی ارائه داد که بر اهمیت ساختارهای هنجاری، مادی و نقش هویت در ساخت منافع، کنش و تکوین متقابل کارگزار _ ساختار تأکید میکند. (Price and Reus smith, 1998, 256; Adler, 1997, 2005; Ruggie,1998). از این منظر سیاست بینالملل بهعنوان یک برساخته اجتماعی، قلمرو اجتماعی تلقی میشود که ویژگیهای آن درنهایت از طریق ارتباطات و تعامل میان واحدهای آن تعیین میشود (Ringman, 1997: 270) بهعبارتدیگر، سازهانگاری در مقابل نظریه مادیتگرای جریان اصلی روابط بینالملل قرار میگیرد که طبق آن موجودیتهای اجتماعی اعم از ساختارها و کنشها هم ازنظر ورودی و هم ازنظر عملکرد، مستقل از برداشتها و فهم انسانها قرار دارند. از دیدگاه نظریه اجتماعی سیاست بینالملل، اساساً موجودیت ساختارها، نهادها و کارگزاران جنبه ذهنی و یا حداقل گفتمانی دارند و اینها جز بر مبنای فهم انسانی وجود ندارند. (مشیرزاده، 1384: 8. به نقل از: عسگرخانی، منصوریمقدم، 1389: 195)
گزارههای اصلی سازهانگاری عبارتند از:
الف) دولتها واحدهای اولیه تحلیل در تئوری سیاسی بینالمللی هستند.
ب) ساختارهای کلیدی در سیستم دولتها بیش از آنکه مادی باشند، بین الاذهانی است.
ج) بخش مهمی از منافع و هویت دولتها بهوسیله ساختار اجتماعی ساخته میشوند، نه تحت تأثیر طبیعت انسانی و سیاست داخلی دولتها. (Alexander went) سازهانگاری در مورد شماری از قضایایی که در تئوری روابط بینالملل مطرح میشود درک متفاوت و جایگزینی ارائه میدهد که معانی آنارشی و توازن قوا، روابط میان هویت و دولت و منافع، پیچیدگیهای قدرت و چشماندازهایی برای تغییر در سیاست جهانی را شامل میشود. (Ted hopf).
برای درک بهتر ارزیابی تأثیر بیداری اسلامی بر رابطه طرفین از منظر سازهانگاری در آغاز بهتر است به توضیح پیشفرضهای این نظریه پرداخته شود.
پیشفرضهای اصلی سازهانگاری
1- ساختار – کارگزاریکی از مهمترین موضوعات موردبحث سازه انگاران که مباحث هستیشناسانه و تئوریک را به هم میآمیزد، مسئله ساختار _کارگزار است. بحث ساختار _کارگزار بر ماهیت بینالملل متمرکز است. بهعبارتدیگر، در ارتباط با این سؤال که چه چیزی در روابط بینالملل وجود دارد، باید پاسخ آن را در ارتباط با بازیگران و ساختاری جستجو کرد. در حقیقت ساختار _کارگزار عناصر توصیفی برای درک تعاملات انسانی در قالب یک جامعه و تشریح پدیده اجتماعی هستند. (متقی، 1389: 153). مسئله ساختار _کارگزار به تبیین پدیده سیاسی و اجتماعی و به این موضوع مربوط میشود که اجزای یک تعبیر معتبر یا مناسب، آثار یا پیامدهای سیاسی چیست، یا تبیین سیاسی مناسب چه چیزی را در برمیگیرد. (های، 1385: 159)
ساختار و کارگزار در سازهانگاری به این معناست که سازههای روابط بینالملل دیگر نه برساخته عوامل ساختاری و عینی محض و نه برساخته عوامل ذهنی و تفسیری محض تصور نخواهد شد، بلکه عملکرد روابط بینالملل منتج از درهم تنیدگی عوامل ساختاری و کنش دانسته میشود و این عوامل دوگانه تنها به صورت تحلیلی از یکدیگر قابل تفکیک خواهند بود. سازهانگاری در روابط بینالملل متأثر از آرا آنتونیگیدنز است. او برخلاف ساختارگرایان در رویکرد هستی شناختی معتقد است که مؤلفه مستقلی به نام ساختار وجود ندارد، بلکه با اوصاف ساختاری مواجهه هستیم که برساخته کنش فردی یا جمعی میباشد. از سویی، کنش افراد یا گروهها را میتوان در چهارچوب همین اوصاف ساختاری سنجید. بدین ترتیب، گیدنز تعامل میان پدیدهها را مدنظر دارد (معینی و راسخی، 1389: 194. به نقل از: سام خانیایی، 1391: 26).
سازهانگاری در بعد هستی شناختی تا حدی به موضوع پساساختارگرایان در این مورد که باید دوگانه سازی حاکم بر اندیشه غربی را کنار گذاشت یا تغییر داد، موافق است و با برداشتی که از قوام متقابل کارگزار و ساختار یا فرد و جامعه دارد، بهنوعی بر این دوگانگی فائق آمده است Onuf; 2003: 41-42). به نقل از: معینی علمداری، راسخی، 1389: 193)
سازهانگاری با باور به تکوین متقابل ساختار کارگزار هر دو سطح را به فرا رفتن از تحلیل ایستای خود از ساختار، کارگزار، منافع، هویت، تهدید و همکاری میبرد و این نکته را بیان میکند که اگر ساختار امری برآمده از کنش متقابل بازیگران است و در این کنش بازیگران بر اساس هویتهای متمایز خود که برآمده از محیط داخلی آنهاست، دست به کنش میزنند، به نحو متقابل نیز، ساختار به شیوههای گوناگون هویت، منافع و … آنها را تحت تأثیر قرار میدهد و آن را شکل میدهد. (متقی، کاظمی، 1386: 217)
درعینحال باید توجه داشت که چون ساختار کارگزار در سطح هستی شناختی مستقل از هم تعریف نمیشوند، علیالقاعده نباید به دنبال رابطه علی در سطح معرفتشناختی میان آنها بود و در مقابل، باید به چگونگی رابطه میان آنها (و نه چرایی) پرداخت (مشیرزاده، 1384: 342)
ریشههای مسئله ساختار کارگزار در دو مسئله بدیهی درباره حیات اجتماعی قرار دارد که زیربنای قسمت اعظم وارسی علمی اجتماعی است:
الف) انسانها و سازمانهای آنان کنشگرانی دارای مقصود هستند که کنشهای آنان به بازتولید یا تغییر شکل جامعهای کمک میکند که در آن زندگی میکنند.
ب) جامعه از روابط اجتماعی ساختهشده که به تعاملهای بین این کنشگران دارای مقصود، ساختار میدهد. (ونت، 1388: 266)
به نظر سازه انگاران، ساختارها و کارگزاران معنایی، شامل نظام باورهای مشترک، اعتقادات و ارزشهای نیز پابهپای ساختارها و کارگزاران مادی تأثیر نیرومندی بر روی عمل سیاسی و اجتماعی دارنده وجود کارگزاران و ساختارها معنایی را از آثاری که میدهند میتوان فهمید. آثاری که موجب ایجاد تغییرات در عالم مادی شده، این تغییرات نیز به صورت متقابل بین ساختارهای مادی و معنایی وجود دارد. محیطی که دولتها در آن عمل میکنند، هم مادی و هم اجتماعی، معنایی است. هویت و منافع دولتها به صورت اجتماعی ساختهشده و محصول ساختارهای اجتماعی بین الاذهانی هستند. (متقی، 1389: 153)
سازه انگاران بر رابطه کارگزار و ساختار تأکید دارند. آنها از یکسو در برابر برداشتهای فردگرایانه و ارادهگرایان قرار میگیرند که صرفاً بر نیات و کنش کارگزار تأکید میکنند و ساختارها را چیزی جز مجموعهای از واحدها یا کنشگران نمیدانند و به نقش ساختارها در شکل دادن و قوام بخشیدن به کارگزاران توجه ندارند و از سوی دیگر در مقابل نگرشهای ساختارگرایانه قرار میگیرند که با تمرکز بر نقش ساختارها در تعیّن بخشیدن به هویت و رفتار کنشگران، جایی را برای نقش آگاهی، فاعلیت و عاملیت اجتماعی نمیگذارند. از دید ونت هویتها «حلقه اصلی» در قوام متقابل بدون آغاز و پایانناپذیر کارگزار ساختار هستند و اونف چنین نقشی را در قواعد جستوجو میکند. (مشیرزاده، 1383: 178) به نظر او افراد و جوامع یکدیگر را میسازند و یا به یکدیگر شکل میدهند. ساختارهای هنجاری در تعین و تعریف هویت و منافع کشورها نقش سازنده و تکوینی دارند، ولی از سوی دیگر رویهها و کردارهای کشورها نیز نقش تعین کننده در حفظ استمرار و تغییر این ساختارها دارند. یعنی این ساختارهای نهادینه و ساختارهای هنجاری به هویت کشورها معنا میبخشد و الگوی مناسب اقدام را تعریف میکنند؛ امّا درعینحال، این تعامل مستمر و مکرر کشورهاست که ساختارهای اجتماعی را ایجاد و حفظ میکند (دهقانی فیروزآبادی، 1386: 118. به نقل از: سامخانیایی، 1391: 28).
برای سازه انگاران ساختار و کارگزار متقابلاً به یکدیگر قوام میبخشند. ساختارهای اجتماعی نتیجه پیامدهای کنش انسانیاند؛ و درعینحال، همان کنشها یک بستر ساختاری تقلیل ناپذیر را مفروض میگیرد یا این بستر بهعنوان یک میانجی برای آنها عمل میکند (Wendt, 1985: 360). خود ساختارها بهعنوان پدیدههای نسبتاً پایدار با تعامل نسبتاً پایدار است که خلق میشوند و بر اساس آنها کنشگران هویتها و منافع خود را تعریف میکنند. ساختار جدا از فرآیند یعنی جدا از رویه کنشگران وجود ندارد.
مشکل نظریه ساختارگرایی در نگاه هستی شناختی تقلیلگرایان (نو واقعگرایان) و ساختارگرایان (نظام جهانی) میبیند. او بر آن است که ساختارگرایی نو واقعگرایان در بعد هستی شناختی درواقع ساختارگرایانه نیست، بلکه ساختار نظام بینالملل را با تعریف آن بر مبنای واحدهای تشکیلدهنده آن با دولتها (کارگزاران) تقلیل میدهد و بنابراین تقدم هستی شناختی با دولتهاست. در مقابل در نگاه ساختارگرایانه نظام جهانی که در نظریه امانوئل والرشتاین دیده میشود، دولتها هستند که نسبت به ساختار وجه ثانویه مییابند، زیرا در این ساختار است که به آنها بهعنوان واحد قوام میگیرد که تقدم هستی شناختی را به یکی از این دو نمیدهد، بلکه بر قوام متقابل کارگزار و ساختار تأکید دارد. (Wendt, 1987)
اونف بر قوام متقابل بدون آغاز و پایانناپذیر کارگزار ساختار تأکید دارد. افراد و جوامع (ساختار و کارگزار) یکدیگر را بر میسازند یا به یکدیگر شکل میدهند:
«افراد جوامع را از طریق اعمالشان بر میسازند و جوامع به افراد آنگاهکه آنها خود و یکدیگر را از طریق همان اعمال میفهمند، قوام میبخشند. برخی از این اعمال کوششهای عمدی برای ساختن و بازساخته جامعه هستند؛ اکثراً چنین نیستند. اغلب اعمال پاسخهایی هستند به فهم افراد از گزینههای که جامعه در اختیار آنها میگذارد، گزینههایی که اعمال دیگران آنها را تولید میکنند، اعمالی که در پاسخ به گزینههایی بوده که آنها نیز به نوبه خود در دسترس خویش میدیدند»Onouf, 1998: 141-142). به نقل از: مشیرزاده، 1383: 124-123)
2- هویت و نقش آن در شکل دادن به منافعسازهانگاران به برساخته بودن هویت تأکید دارند و اهمیت هویت را در خلق و شکلگیری منافع و کنشها مطرح میکنند. (Price and Reus-Smit, 1998: 261) کنشگران از این منظر به شکل اجتماعی قوام مییابند و هویتها و به دنبال آن منافع آنها محصول ساختارهای اجتماعی بین الاذهانی میباشد. (Reus-Smith, 2001: 214) هویت به معنای فهم ثابت و مبتنی بر نقش خاص و انتظارات از دیگران است؛ بنابراین امری رابطهای است. (Smith, 1995: 244) این به معنای آن است که اولاً، هویت و سرشت تعاملات و روابط میان آنها ثابت و لایتغیر نیست؛ ثانیاً، معنا و اهمیت عوامل فکری مستقل از زمان مکان نیست؛ (Rigge, 1998: 33) بهبیاندیگر میتوان گفت که هستیشناسی سازهانگارانه تحولی یا گشتاری است و نه موقعیتی..(Dessler,1989) که توجه به نقش ساختارهای فکری و غیرمادی که جنبه بینا ذهنی دارند، سازهانگاری را در برابر واقعگرایی قرار میدهد.(Wendt, 1998: 33) از این منظر هر هویتی تعریف اجتماعی کنشگر است و ریشه در نظریههایی دارد که کنشگران به صورت جمعی درباره خود و دیگران دارند و به ساختار جهان اجتماعی قوام میبخشند. (Wendt, 1998) پس این نظامهای معنایی است که تعریف میکنند کنشگران محیط مادی خود را چگونه باید تفسیر کنند.(Price and reus-Smith, 1998:266) معنای جمعی به ساختارها شکل میدهند، ساختارها به کنشها سازمان میبخشند، با مشارکت در این معانی جمعی هویت شکل میگیرد، و چون هویت امری نسبی و رابطهای است، اهمیت یک هویت خاص و تعهد به آن امری ثابت نخواهد بود. Wendt, 1992: 131). به نقل از: مشیرزاده، 1383: 176(
هویت، در نظریه سازهانگاری بهعنوان یک متغییر میانجی میان هنجارها و قواعد (ساختارهای معنایی بینا ذهنی چه در سطح داخلی چه در سطح بینالمللی) از یکسو و منافع و کنش کنشگران از سوی دیگر عمل میکند. ازنظر سازهانگاری هویت کنشگران یعنی کیستی و چیستی آنان را هنجارها، ارزشها و ایدههای نهادینه در محیط آنان شکل میدهد؛ و متعاقب شکلگیری این هویت است که کنشگران میتوانند شکلگیری منافعشان را تعریف کنند. ازاینجهت هویتها پایه و اساس منافع هستند و کشورها بر اساس هویتی که برای خود تعریف میکنند، منافع خود را تعریف میکنند (رسولی ثانیآبادی، 1391: 182-183)
ازاینجهت ونت نقشی خاص را برای هویت در نظر میگیرد و بر این باور است که هویتها به دلیل شکل بخشیدن به منافع بازیگران بسیار مهماند. او تأکید میورزد که دولتهایی توان تأمین منافع ملی را دارند که هویت داشته باشند؛ زیرا دولتها یا کنشگران سیاسی بر مبنای هویت خود در پی منافع هستند. (حقشناس، 1390: 109)
سازه انگاران اعتقاد دارند، منافع ناشی از روابط اجتماعی است و نمیتوان به شکل ماقبل تعاملی/ ماقبل اجتماعی از منافع سخن گفت. هویتها تجسم شرایط فردیتی هستند که کارگزاران از طریق آنها با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند. ازآنجاکه این شرایط باعث میشود خود را ملزم به عمل در وضعیتهای خاص ببینند، به نحوی منافع آنها را تعریف میکنند .(Wendt, 1994: 386)
بهبیاندیگر آنچه مردم میخواهند وابسته به این است که با «که» تعامل دارند، تا چه حد وابسته هستند، در فرآیند تعامل چه میآموزند، و چگونه به اولویتها و دعاوی خود نسبت به دیگران مشروعیت میبخشند. کنشگران بینالمللی در درون ساختارهای معنایی عمل میکنند که تجسم هنجارهای خاصی هستند و کنشگرانی که در آنها عمل مینمایند از طریق فرآیند جامعهپذیری میآموزند که باید چه اولویتهایی داشته باشند .(Lepgold and Nincic, 2001,150-151)
درحالیکه سازه انگاران استدلال میکنند که ساختارهای غیرمادی هویت بازیگران را مقید و تعریف منافع و بهتبع آن، برکنش بازیگران تأثیر میگذارد، خردگرایان (اعم از نئورئالیستها و نئولیبرالها) اعتقاد دارند که منافع کشورها به صورت برونزاد و پیش از تعامل اجتماعی تعریف میشوند. خردگرایان، معتقدند دولتها و بازیگران در تکوین منافع و علایق خود، تنها بر اساس مکانیزم سود و زیان و اختیار، عقلایی عمل میکنند و همواره منافع از پیش تعریفشدهای دارند (پرایس و رئوس اسمیت، 1386: 458-455). این بدان معناست که آنها با مجموعهای از ارجحیتها، که از قبل مشخص و معین شده، در برابر یکدیگر قرار میگیرند. نئورئالیستها و نئولیبرالها علاقهای به این ندارند که بفهمند که کشورها چگونه این ارجحیتها و منافع را پیگیری میکنند. بنابراین، جامعه اعم از_ داخلی و بینالمللی- یک قلمرو راهبردی در نظر گرفته میشود که در آن بازیگران از پیش ساختهشده اهداف خود را پیمیگیرند؛ مکانی که به صورت محسوس سرنوشت یا منافع بازیگران را تغییر نمیدهد.
سازهانگاران، استدلال میکنند که درک و شناخت اینکه بازیگران چگونه منافع خود را پرورش میدهند، برای تبیین طیف وسیعی از پدیدههای سیاست بینالملل که نئورئالیستها و نئولیبرالها از آن غفلت میکنند، حیاتی است. سازهانگاران برای توضیح چگونگی شکلگیری منافع، بر هویتهای اجتماعی بازیگران، اعم از افراد و کشورها، تأکید میورزند. به کلام الکساندر ونت یکی از معروفترین و معتبرترین سازهانگاران، هویتها پایه و اساس منافع هستند. مثلاً امروزه، یک کشور لیبرال دموکرات که دارای یک هویت سیاسی اجتماعی خاص است، منافع مشخصی را برای آن کشور تعیین میکند، مانند عدم تحمل رژیمهای اقتدارگرا و ارجحیت و اولویت برای سرمایهداری بازار آزاد (دهقانی فیروزآبادی، 82: 107-107).
سازه انگاران همچنین در مورد تغییرپذیری هویت دولتها و تأثیری که جامعه فراملی که آنها در آن واقعشدهاند و تأثیرات جامعهپذیری در آن برداشتشان از خود و دیگری دارد و همچنین توجهی که برخی از سازه انگاران به سرچشمههای تعین و تغییر هویتها دارند، جملگی به این معناست که راه را برای تغییر اولویتها، منافع، برداشتها، اهداف و …دولتها باز میدانند (هرچند که نسبت به جهت این تغییرات موضعی لاادری اتخاذ مینمایند .(Lepgold and Nincic, 2001,143; Wendt 1992)
به بیان ونت، منافع و هویتهای اجتماعی همیشه از طریق تعامل در فرآیند هستند. باوجودی که ممکن است در برخی شرایط بتوان با توجه به ثبات نسبی هویتها آنها را مسلم انگاشت، امّا، هویتها سیّالاند و برداشت کنشگران از خود، منافع و اهدافشان تغییرپذیر است و بهتبع شکلگیری هویت جدید، منافع جدیدی هم برای یک دولت مطرح میشود..Wendt, 1994: 386) به نقل از: عابدی اردکانی و دیگران، 1390 (ونت همچنین اظهار میدارد که هویتها و بهتبع منافع متحول میشوند و این امر از سه طریق میسر میشود: نهاد حاکمیت که باعث میشود کنشگران دولتی در شرایط آنارشی هم درجاتی از خویشتنداری داشته باشند؛ رشد همکاری که میتواند به تحول در هویت و بهتبع منافع منجر شود؛ و تلاش عامدانه برای تحول هویتهای خودمحور به هویتهای جمعی. (مشیرزاده، 1383: 180-181)
ازنظر سازهانگاری دولتها، یک کنشگر اجتماعی و ایفاکننده نقش هستند و نه یک کنشگر اقتصادی. از این منظر کنشگران اجتماعی بر اساس هنجارها و قواعدی که خود مبتنی بر پیشینهای از عوامل ذهنی، تجربی و تاریخی است، تصمیمگیری میکنند. بنابراین این هنجارها و قواعد هستند که رفتار مناسب را تعیین میکنند، و درنتیجه کنشگران بر اساس منطق زیبندگی و یا تناسب عمل میکنند. به این معنا که رفتار آنها میبایست با ارزشها و هنجارهایی که آنها را تکوین کرده، متناسب باشد. از این منظر هنجارها تابع منافع کنشگر نیست، بلکه این منافعاند که حاصل تکوینی هنجارها و قواعد هستند. (Kubalkova, 2001: 32. به نقل از: رسولی ثانیآبادی، 1391: 183).
3- برساخته بودن هویتهویت مکانیسمی است که به افراد درکی از خود و ابزاری برای فهم خود با محیط خارجی را ارائه میدهد و هویت یک بخش جدانشدنی از شناخت است که زندگی را قابل پیشبینیتر میکند. از سوی دیگر تکوین هویت یک کنشگر مستلزم قائل شدن به مرزهایی میان خود و دیگری است. پس هویتها به اعتباری مستلزم تفاوتها نیز هستند .(Grossberg, 1996: 93) ونت هویت را خصوصیتی در کنشگر نیتمند میداند که موجد «تمایلات انگیزشی و رفتاری» است. طبق این تعریف ونت، هویت را ریشه در فهم کنشگر از خود میداند. امّا معنای این فهم از خود معمولاً وابسته به این است که آیا سایر کنشگران نیز او را به همان شکل بازنمایی میکنند یا نه؟ و این نشاندهنده بعد بیناذهنی هویت است؛ به این معنا که در ساخت هویت دو انگاره وارد میشود: انگاره خود و انگاره دیگری. (ونت، 1384: 325-326) درواقع این تعریف حاکی از دیدی غیر ذاتانگارانه و یا غیر جوهرگرایانه نسبت به هویت است. در این برداشت تأکید بر این است که هویت ساخته میشود و چیزی نیست که از قبل وجود داشته باشد. در همین رابطه ونت بیان میکند که «هویت را نمیتوان به شکلی ماهوی یعنی بستر اجتماعی آن تعریف کرد». همین هویتهای اجتماعی هستند که برداشتهای خاصی از خود را در رابطه با سایر کنشگران نشان میدهند و از این طریق منافع خاصی را دنبال میکنند و به تصمیمات سیاستگذاری شکل میدهند. (Wendt,1994: 384-396)
سازهانگاری برخلاف جریان اصلی که هویت کنشگران را در نظام بینالملل: مفروض، ثابت، از پیش دادهشده و برونزاد نسبت به تعاملات در نظر میگیرد، برساخته بودن هویتها و درونزاد بودن هویتها نسبت به تعاملات تأکید میکند، و در همین راستا هویت را به لحاظ هستیشناسی یک واقعیت اجتماعی و به لحاظ معرفتشناسی قابل شناخت میداند. (رسولی ثانیآبادی، 1391: 181-182)
هویت را باید در بستر اجتماعی آن بررسی کرد. آنها ذاتاً اموری رابطهایاند و باید بهعنوان مجموعهای از معانی تلقی شوند که یک کنشگر با در نظر گرفتن چشمانداز دیگران، یعنی بهعنوان یک اثر اجتماعی برداشت خاصی از خود در رابطه با سایر کنشگران تشکیل میدهند و از این طریق منافع خاصی را دنبال میکنند و به تصمیمات سیاستگذاری شکل میدهند. اینکه خود را دوست، رقیب یا دشمن دیگری بدانند تفاوت زیادی در تعامل میان آنها ایجاد خواهد کرد. (مشیرزاده، 1384: 322)
سازه انگاران برای توضیح چگونگی شکلگیری منافع بر هویتهای اجتماعی بازیگران اعم از افراد و کشورها تأکید دارند. ازنظر آنها منافع ناشی از روابط اجتماعی است و نمیتوان به شکل ماقبل اجتماعی از این روابط سخن گفت. هویت تجسم شرایط فردی هستند که کارگزاران از طریق آنها با یکدیگر رابطه برقرار میکنند. ازآنجاکه این شرایط باعث میشود که کنشگران خود را ملزم در وضعیتهای خاص ببینند، را به نحوی منافع آنها را تعریف میکنند.) وهابپور، 1384: 129)
ونت با اشاره به هویت بهعنوان امری محوری در سازهانگاری، عنوان میکند که هویت امری برساخته در فرآیند مشارکت در معنای جمعی و اجتماعی است، در چارچوب این هویت است که یک بازیگر عرصه بینالمللی، تصور خود از دیگران و اهداف خود را مشخص میکند و به کنش میپردازد و در رابطه با دیگران ساختار را شکل میدهد؛ پس امکان دگرگونی هم در این ذهنیات نهفته است. (متقی و کاظمی، 1386: 214)
هویت در کانون رهیافت سازهانگاری است. هویت عبارت است از فهمها و انتظارات در مورد خود که خاص نقش میباشد. هویتها بهطور همزمان به گزینشهای عقلانی قوام میدهند و این الگوهای هنجاری سیاست بینالملل هستند که به آنها شکل میدهند. هویتها را نمیتوان به شکل ماهوی یعنی جدا از بستر اجتماعی آنها تعریف کرد. آنها ذاتاً اموری رابطهایاند و باید بهعنوان نمونهای از معانی تلقی شوند که یک کنشگر با در نظر گرفتن چشمانداز دیگران یعنی بهعنوان یک ابژه اجتماعی به خود نسبت میدهد. هویت اجتماعی برداشتهای خاصی از خود را در رابطه با سایر کنشگران نشان میدهند و از این طریق منافع خاصی تولید میکنند و به تصمیمات سیاستگذاری شکل میدهند. اینکه «خود» خود را دوست یا دشمن «دیگری» بداند، تعامل زیادی میان آنها ایجاد خواهد کرد .(Wendt, 1994: 384-396) ونت توضیح میدهد که چگونه «خود» بر اساس برداشتی که از وضعیت دارد، نشانهای برای دیگری میفرستد و «دیگری» این نشانه را بر مبنای برداشت خودش از وضعیت تفسیر میکند بر اساس این تفسیر، علامتی به «خود» میدهد و «خود» پاسخ میدهد و در این تعامل است که هویت خود و دیگری بهعنوان دوست یا دشمن یا رقیب شکل میگیرد. پس اعمال اجتماعی فرایند علامت دادن، تفسیر و پاسخ هستند که در بستر آنها شناخت مشترک خلق میشود و یادگیری اجتماعی رخ دهد .Wendt, 1999: 330-331) به نقل از: مشیرزاده، 1383: 124-125(.
به نظر آنها، ساخت اجتماعی هویت دولتها، میتواند در دو سطح کلی «هنجارها و معانی بیناذهنی داخلی» و «هنجارها و ساختارهای بینالمللی» در شکلگیری، تثبیت و تغییر هویت نقش ایفا کند (امیرمحمدی، 1389: 1)
هنجارها در سطح بینالملل شامل حقوق بینالمللی، سازمانها و رویههای بینالمللی و در سطح داخلی، شامل فرهنگ سیاسی، افکار عمومی، قانون اساسی و دیدگاههای حزبی میشوند. هویتها بهطور همزمان به گزینشهای عقلانی قوام میبخشند و این الگوهای هنجاری سیاست بینالمللاند که بر هویتها اثر میگذارند یا آنها را شکل میدهد. هویتها به ملتها اجازه میدهد که جهان را معنادار کنند، به دستهبندی موجودات دیگر بپردازند، و واقعیتی سلسله مراتبی بسازند که بر اساس، «خود»، «دیگری» و دوست و دشمن تعریف شده است. (پرایس و رئوس اسمیت، 1386: 456-453. به نقل از: پیریا، 1387: 66-65)
چهارچوب تحلیلی سازهانگاری با نگاه به عوامل جامعهشناختی، هویت، ساختارهای هنجاری، فکری، تأکید بر نقش گفتمانها و ایده فرهنگی همچون مردمسالاری، اسلام، قومیت و گروههای جدید اجتماعی در خاورمیانه و جهان برای گسترش تغییر، زمینه مناسبی را برای تبیین و تحلیل قیامهای اسلامی در کشورهای عربی فراهم میآورد.
روابط ایران و شورای همکاری خلیجفارس از منظر تئوریهای متعدد قابل بررسی است اما در این تحقیق به علت تطابق بهتر این نظریه با موضوع سعی میگردد با استفاده از این نظریه به تحلیل تئوریک تأثیر بیداری اسلامی بر روابط حاکم بر ایران و شورای همکاری خلیجفارس پرداخته شود.
Related posts: