Please enter banners and links.
فرضیه6: بین دو روش آموزش ذهن آگاهی با آموزش فراشناخت در تاثیر گذاری بر بهزیستی اجتماعی تفاوت معناداری وجود دارد.
1-6- تعریف متغییرهای پژوهشرفتارشهروندی سازمانی
تعریف نظری
باتمان و ارگان (1983) برای اولین بار اصطلاح رفتار شهروندی سازمانی (OCB) را وضع کردند و آن را اینگونه تعریف نمودند: رفتار فردی که داوطلبانه است، بطور صریح یا ضمنی توسط سیستم رسمی پاداش برانگیخته نشده است، و کارایی سازمان را افزایش خواهد داد. همچنین تمایل کارکنان به انجام رفتارهایی که فراتر از الزامات رسمی نقش و جایگاهشان می باشد نیز به عنوان یکی از عناصر اصلی تشکیل دهنده رفتار شهروندی سازمانی شناخته شده است.
تعریف عملیاتی
عبارتند از نمرهای که فرد از پاسخ به پرسشنامه رفتار شهروندی سازمانی پودساکف و همکاران (1990) بدست میآورد. پاسخگویی به سوالات در طیف 6-1 (از کاملا مخالفم تا کاملا موافقم) تعیین شدهاست. نمرات بالاتر رفتار شهروندی سازمانی بهتری را نشان میدهد.
نگرشهای زیست محیطی
تعریف نظری
در اصطلاح “محیط زیست”، زیستن توسط محیط زیست احاطه شده و محیط در برگیرنده آن است. بومشناسی یا اکولوژی عمدتا به تحقیق درباره روابط بین موجودات زنده با یکدیگر و با محیط زندگی آنها میپردازد. هر موجود زنده پیوسته با موجودات زنده دیگر و نیز با موجودات غیر زنده اطراف خود ارتباط دارد و هرکدام یکدیگر را تحت تاثیر خود قرار میدهند. هرآنچه فرایند زیستن را احاطه کرده، آن را در خود فرو گرفته و با آن در کنش متقابل قرار دارد میتوان محیط زیست نامید (محمد نیا، 1391). نگرشهای زیست محیطی به عنوان مجموعهای از باورها، عواطف ونیتهای رفتاری فرد که توجه او را به موضوعات و رفتارهای زیست محیطی معطوف میکند تعریف شدهاست (شولتز، 2004).
تعریف عملیاتی
نمرهای که آزمودنیها از پاسخ به پرسشنامه نگرشهای محیطی تامپسون و برتون (1994) بدست میآورند این پرسشنامه دارای 15 گویه میباشد که شامل سه خرده مقیاس انسانمداری، محیطمداری و بیاعتنایی عمومی است که برای ارزیابی نگرش به محیط زیست استفاده میشود. هرچه نمرهی وی بالاتر باشد نشان دهنده نگرشهای مثبت تر به محیط زیست میباشد.
بهزیستی اجتماعی
تعریف نظری
کییز (1998) بهزیستی اجتماعی را به عنوان گزارش شخصی افراد از کیفیت ارتباطات آنها با دیگران تعریف میکند. مدل چند وجهی کییز (1998) از بهزیستی اجتماعی شامل پنج جنبه میشود که میزان کارکرد بهینه افراد را در عملکرد اجتماعی آنها معلوم میکند. پنج عنصر یا جنبه بهزیستی اجتماعی از نظر کییز، یعنی پیوستگی، یکپارچگی، پذیرش، تشریک مساعی و شکوفایی تا اندازهای به سلامت روان مربوط هستند.
تعریف عملیاتی
عبارتند از نمرهای که فرد از پاسخ به پرسشنامه کییز (1998) بدست می آورد. در این پرسشنامه 5 بعد به کار رفته که شامل مشارکتاجتماعی، انسجام اجتماعی، پذیرش اجتماعی، انطباق اجتماعی و شکوفایی اجتماعی میباشد. هرچه نمرات فرد بیشتر باشد، میتوان گفت بهزیستی اجتماعی بهتری دارد.
آموزش ذهنآگاهی
تعریف نظری
چنانکه کابات زین (2003) میگوید ذهن آگاهی به معنای توجه کردن به طریقی خاص، معطوف به هدف، در زمان حال و بدون قضاوت و پیشداوری است. از طریق تمرین ذهنآگاهی فرد میآموزد که در لحظه، از حالت ذهنی خود، آگاهی داشته و توجه خود را به شیوههای مختلف متمرکز کند.
تعریف عملیاتی
تلفیقی از آموزش ذهن آگاهی مبتنی برکاهش استرس کابات زین (2003) و آموزش ذهنآگاهی مبتنی بر افزایش رابطه (MBRE) است که توسط کارسون و همکاران (2004) طراحی شده است. (پیوست) و در هشت جلسه دوساعته (جلسات هفتگی) برگزار شد.
آموزش راهبردهای فراشناخت
تعریف نظری
فراشناخت اصلاحی است که اولین بار توسط فلاول (1976) به کار رفت تا دانش فرد در مورد فرایندهای شناختی و اینکه چگونه میتوان ازآنها برای دستیابی به یک هدف یادگیری به طور مطلوب استفاده کرد، اشاره دارد. فراشناخت یک مفهوم چند وجهی است. این مفهوم در برگیرنده دانش (باورها)، فرایندها و راهبردهایی است که شناخت را ارزیابی، نظارت یا کنترل میکند (موسس و بیرد، 2002).
تعریف عملیاتی
نسخه تجدید نظر شده آموزش مهارتهای اجتماعی با رویکرد فراشناختی (MASST-R) شینکر و همکاران (2002) (پیوست) در هشت جلسه دو ساعته برگزار شد.
فصل دومپیشینه تحقیق2-1- مقدّمه
انسان موجودی اجتماعی است و به تعامل با دیگران نیاز دارد. ما در معاشرت با دیگران اطلاعات بسیاری به دست میآوریم كه به نحوی آنها را دستهبندی و منسجم میكنیم و بخشهای مهم و مفید آنها را به حافظه میسپاریم. برای داوری و قضاوت درباره دیگران باید بتوانیم این اطلاعات ذخیره شده را با هم تركیب كنیم و به شناختی درست از دنیای اطرافمان دست یابیم. شناخت اجتماعی بیان میكند كه ما چگونه به اطلاعات توجه میكنیم، آنها را ذخیره میكنیم و در موقع لزوم به یاد میآوریم (آذربایجانی، 1387).
انسان در زندگی اجتماعی ودر تعامل با دیگران است که خود را میشناسد و از وجود خود آگاه میشود. اما خودآگاهی او ابعاد دیگری نیز دارد که در رابطه او با محیطهای گوناگون و پیچیده شکل میگیرد، مانند محیط روانی و فیزیولوژی، محیط طبیعی، محیط اجتماعی، محیط فرهنگی که ازآنها متاثر میشود. به همین علت خودآگاهی او شامل دایرههای متعددی است، مانندآگاهی از وجود خودش، آگاهی از تعلقش به گروه، قشر یا ملیت خاص، آگاهی او از این که به شهر، منطقه یا جغرافیای طبیعی خاصی تعلق دارد (کریمی، 1385). اما چگونگی تعامل انسان با این محیطهای گوناگون، به مقدارزیادی، ناخودآگاه است و میزان و چگونگی روابط متقابل و تاثیر و تاثر انسان با این محیطها برای او روشن نیست (هانت، 1987). روانشناسی اجتماعی با مطالعه نحوه تفکر، احساس و عمل آدمی در محیطهای اجتماعی و چگونگی تأثیر متقابل محیطهای اجتماعی در اندیشهها، احساسات و اعمال وی سر و کار دارد. به همین دلیل روانشناسی اجتماعی با فرایندهای ادراک و تفسیرهای اجتماعی سر و کار دارد (لامارش، 1380).
در تعریف سازمان جهانی بهداشت (1948) «سلامت عبارت است از رفاه كامل جسمی، روانی، اجتماعی و نه تنها بیماری یا معلول نبودن» عوامل اجتماعی اهمیت ویژهای پیدا کرد (سجادی، 1386). بر این اساس سلامت مفهوم مثبتی است كه در زمان ارزیابی تندرستی و سلامتی فرد باید زمینههای روانی و اجتماعی زندگی افراد را هم مورد توجه قرار دهیم. چند دهه گذشته سلامت به عنوان حق بشری و یك هدف اجتماعی در جهان شناخته شده است، یعنی سلامت برای ارضای نیازهای اساسی و بهبود كیفیت زندگی انسان لازم است و باید برای همه انسان ها در دسترس باشد (همان).
در واقع نقش قطعی عوامل اجتماعی، روانی و محیطی بر سلامت مردم از زمانهای بسیار قدیم شناسایی شده است. فعالیتهای بهداشتی از قرن 19 و بیشترین اقداماتی كه به صورت زیربنایی در حوزه بهداشت عمومی نوین انجام شده، همگی بیانگر آگاهی از وابستگی بین وضعیت اجتماعی شرایط زندگی و پیامدهای سلامتی مردم است. با توجه به این مساله از اواخر سالهای 1960 تا اوایل دهه 1970 اولین برنامههای سلامت جامعه نگر توسط سازمان جهانی بهداشت تدوین شده، كه این امر منجربه تقویت توده مردم و اختیارات جامع به آنان دادن را در حوزه مشاركت در سلامت و بهداشت را به همراه آورده است. بر این اساس مفهوم اجتماعی، مفهومی است كه در كنار ابعاد جسمی و روانی سلامت مورد توجه قرار گرفته است (جین، 1384).
ریشه و مفهوم سلامت اجتماعی را باید در محیط زیست مادی (یعنی با توجه به موضوعات اقتصادی و طبیعی) و محیط زیست انسانی مثبت مورد توجه قرار داد. بهزیستی اجتماعی به مثابه بعد اجتماعی سلامت فرد، در كنار دو بعد جسمانی و روانی سلامت فرد، به رابطه او با جامعه نظر دارد (هزارجریبی، 1391).
با توجه به اهمیت بعد اجتماعی سلامت در این تحقیق سه جنبه از بعد اجتماعی سلامت یعنی؛ بهزیستی اجتماعی، رفتار شهروندی سازمانی و نگرشهای زیست محیطی مورد بررسی قرار میگیرد. لذا این تحقیق به بررسی جنبههای مختلف ذهن آگاهی و فراشناخت و تاثیر آن بر تعاملات اجتماعی مانند بهزیستی اجتماعی، رفتار شهروندی سازمانی و نگرشهای زیست محیطی می پردازد. در ادامه به توضیح هریک از آنها به طور جداگانه میپردازیم.
2-2- تعریف ذهن آگاهی
واژه ی ذهن آگاهی ازکلمه “ساتی” که در زبا ن مقدس بوداییان به معنای داشتن آگاهی، توجه و یادآوری میباشد، نشأت میگیرد (بودهی، 2000). ذهن آگاهی شكلی از مراقبه است كه ریشه در تعالیم و آئینهای مذهبی شرقی خصوصاً بودا دارد (اوست، 2008). کارلن و لانگر(2006) از ذهن آگاهی به عنوان وضعیت شناختی یاد کردند و با صراحت بیان نمودند که بین ذهن آگاهی ومراقبه بودایی تمایز وجود دارد. البته نباید منکر شباهت آنها شد. مراقبه ذهن آگاهی فقط یک نوع خاص از مراقبه بوده و سایر اعمالی چون مراقبه متمرکز که نیاز به توجه متمرکز روی یک محرک مجزا همچون یک کلمه، صدا یا شمع دارد متفاوت است (دونه، اسلاتر و لاتز، 2008). در آغاز قرن بیستم، ویلیام جیمز پیشبینی کرد که بودایسم تأثیر عمدهای بر روی روانشناسان غربی خواهد گذاشت. اکنون بیش از دو دهه است که پیشبینی او با علاقه روزافزون به یکپارچه سازی روانشناسی غربی و معنویت شرقی به وقوع پیوسته است و روانشناسان بسیاری به دنبال آموزههای بودایی و تکنیکهایی برای آموزش ذهن هستند (اشتاین، 1996؛ لئو و مکمین، 2005). علایق روانشناسان دربرگیرنده شناخت قواعد درمانی، آگاهی از محدودیتهای رویکردهای درمانی کنونی، شیفتگی کنونی جامعه غربی به شرق و گرایش جهانی به یکپارچه سازی رواندرمانی است (لئو و مکمین، 2005). نمونه ویژهای از این گرایش، یکپارچه سازی تمرینهای معنوی شرقی با درمانهای شناختی ـ رفتاری است.
ذهن آگاهی در 20 سال اخیر در زمینه پزشکی و روانشناسی دانشگاهی تغییر یافته است. ابتدا توسط کابات زین در سال 1979 به عنوان برنامه ذهن آگاهی مبتنی بر کاهش استرس (MBRS) درمرکز پزشکی دانشگاه ماسا چوست گسترش یافت. و امروزه به طور گستردهای مورد استفاده قرارگرفته است (بایر و همکاران، 2004). با گسترش مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی تعریفهای متعددی نیز از سوی متخصصان ارائه شده است که به مواردی از آنها میپردازیم.
در بحثهای مختلف مطرح شده در مورد مراقبه وذهن آگاهی تغییر به معنی غیر خود کار سازی ساختارهای روانشناختی است که محرکهای روانشناختی را سازمان داده، محدود، انتخاب و تفسیر میکند. غیر متمرکز سازی (ظرفیت دیدن تجربه از بیرون) و در مراقبه سنتی بوداییان به موقعیت ” نظاره گر ساکت ” تعریف شده است (سفران و سگل، 1990).
ذهن آگاهی میتوان به راحتی به عنوان «هشیاری لحظه به لحظه» (گرامر، 2005) و یا به عنوان «حالت آزادی روانی درهنگامی که توجه کامل وبدون درنظر گرفتن هیچ نقطه نظری وجود دارد» تعریف شود (مارتین ،1997).
قضاوت نکردن ذهن آگاهی را پرورش میدهد وقتی شما با وضعیت هیجانی یا فیزیکی سختی روبه رو می شوید، قضاوت نکردن در باره تجربیات، بیشتر از آن چه که میبینید و هستید و چیزی که باید باشید، آگاه میشوید. البته این از پذیرش تجربیات لذت آور و دردناک ناشی میشود. پذیرش این نیست که دوباره چیزهایی که از نظر اخلاقی قابل قبول نیست را تصدیق کنیم، بلکه پذیرش در مورد رفتارهای متفاوت است. بهعبارت دیگر تغییر همسان پذیرش است اگر چه سریعتر اتفاق میافتد (جاکوبسون و همکاران، 2000).
ذهن آگاهی، به طورکلی به فرایندهایی شناختی اطلاق میشود که طی آنها فرد ذهن آگاه، تمرکزخود را روی تجربه احساسات و اتفاقی که در لحظه حال در خود یا اطرافش رخ میدهد، متمرکز میسازد. ذهن آگاهی، تمرکز و توجه فرد به صورت عدم قضاوت یا پذیرش تجربهای است که در زمان حاضر رخ میدهد (بایرو همکاران، 2004). ذهن آگاهی به عنوان حالت توجه برانگیخته و آگاهی از آنچه در لحظه کنونی اتفاق میافتد تعریف شده است (براون و ریان ، 2003؛ والش، 2009). این توجه، توجهی است هدفمند، به همراه پذیرش بدون داوری در مورد تجربههای در حال وقوع در لحظه کنونی (کابات زین، 2003).
بیشاپ و همکاران (2004) به دو قسمت عملی تعریف ذهن آگاهی پرداخته اند:
اولین مولفه شامل خودتنظیمی توجه میباشد که در مورد تجربه فوری که نتیجه آن افزایش شناخت مجدد رویدادهای روانی است که در لحظه رخ میدهند، استفاده میشود. دومین مولفه شامل اتخاذ یک جهتگیری ویژه نسبت به تجربیات شخصی در لحظه حاضر، جهتگیری که با کنجکاوی، گشودگی و پذیرش مشخص میشود.
مدل دیگر به وسیله شاپیرو، کارلسون، آستین و فریدمن (2006) گسترش یافت. که سه هسته اصلی را ارائه کردند: قصد، توجه و نگرش. قصد به معنی نیت اعمال شخص می باشد که به طور مداوم پیوستاری از خودتنظیمی را به خودکاوی و سرانجام به خود رها سازی تغییر میدهد. توجه به معنی گسترش شایستگی در عمل، حفظ تمرکز و انعطاف پذیری آن میباشد. و نگرش عبارتند از پذیرش، گشودگی وکنجکاوی نسبت به تجربه شخصی. در فرایند یادگیری این رفتارهای درونی برانگیخته میشوند با توجه به ذهن وبدن در لحظه اینجا واکنون. بدون قضاوتها وتفسیرهای عادت شده. این عمل یک تغییر در دیدگاه ایجاد میکند که فایده آن از طریق افزایش ظرفیت برای عینیت گرایی نسبت به تجربه درونی شخص مشخص می شود که دریافت مجدد نامیده میشود. این روش به ترتیب خود تنظیمی و خود مدیریتی ، خلاقیت و انعطاف پذیری شناختی هیجانی و رفتاری را افزایش میدهد.
شاپیرو و همکاران (2006) به پیامدهای دیگری از دریافت مجدد اشاره کردند. روشن سازی ارزشها که فرصتی را برای انتخاب ارزشهای همخوان جدید و بیشتر و بیان آنها در جایی که قبلا رویارویی تفکرات و هیجانات سخت بود و باعث می شد تا ظرفیتشان برای منقطع شدن کاهش یابد. اصطلاح «ذهن آگاهی» برای اشاره به حالت روانشناسی هشیاری وعملی که هشیاری را افزایش میدهد ونیز حالت پردازش اطلاعات بکار میرود و یک ویژگی شخصیتی محسوب میگردد (براون و همکاران، 2007 ؛ گرمر، سیگل و فالتن، 2005؛ کوستانسکی و هاسد، 2008).
ذهن آگاهی به عنوان حالت توجه برانگیخته وآگاهی از آنچه در لحظه کنونی اتفاق میافتد تعریف شده است (براون و ریان ، 2003؛ والش، 2009). این توجه، توجهی است هدفمند، به همراه پذیرش بدون داوری در مورد تجربههای در حال وقوع در لحظه کنونی (کابات زین، 2003). ذهن آگاهی فرد را به ایجاد رابطه اساسا متفاوت با تجربه احساسهای درونی وحوادث بیرونی از طریق ایجاد آگاهی لحظه به لحظه وجهت گیری رفتاری مبتنی بر مسولیت عاقلانه به جای واکنش پذیری خودکار، قادر میسازد. با به کار گیری هدفمند کارکردهای عالی ذهن از جمله توجه آگاهانه، نگرش مهربانانه، کنجکاوی و دلسوزی، ذهن آگاهی می تواند به طور موثر بر واکنشهای هیجانی از طریق بازداری قشری سیستم لیمبیک کنترل اعمال نماید (کابات زین، 2003).
تعاریف مختلف از ذهن آگاهی، سه ویژگی اساسی را منعکس میکنند. الف) توجه و آگاهی متمرکز برزمان حال ب) قصد یا هدفمندی، که مولفه انگیزشی را به توجه و رفتار شخص اضافه می کند ج)نگرش، که نحوه توجه کردن فرد را نشان میدهد، یا وضعیتی که شخص در هنگام توجه کردن دارد، نظیرعلاقه، کنجکاوی، عدم قضاوت، پذیرش و پاسخ دهنده بودن (دانکن، میلر، وامپ و هیوبل، 2009). ذهن آگاهی به ما یاری میدهد تا این نکته را درک کنیم که هیجانات منفی ممکن است رخ دهد. اما آنها جزء ثابت و دائمی شخصیت نیستند. همچنین به فرد این امکان را میدهد تا به جای آنکه به طور غیر ارادی وبی تامل پاسخ دهد، با تفکر وتامل پاسخ دهد (امانوئل و همکاران، 2010) ذهن آگاهی روشی است برای زندگی بهتر، تسکین دردها و غنا بخشی و معنادارسازی زندگی (سیگل، 2010).
2-3- آموزش ذهن آگاهیهمان گونه که قبلا بیان شد، توانایی داشتن ذهن آگاهی، یک ظرفیت ذاتی میباشد که همه انسانها آن را دارا میباشد. پیشرفت آن در افراد، متغییر میباشد و این میتواند بدلیل عوامل محیطی و ژنتیکی باشد. عوامل محیطی هم میتواند اثر مثبت و هم تاثیر منفی بر پیشرفت ظرفیت و توان یک شخص داشته باشند. تمرینهای ذهن آگاهی میتواند مثبت و منفی باشد. همان طور که کابات زین (2009) اظهار کرده است «ذهن آگاهی بطور اساسی تنها یک روش خاص تمرکز توجه میباشد. این روشی از نگاه عمیق شخص در درک خود و خودباوری میباشد. به همین دلیل تمرکز توجه باید آموخته شود و تمرین شود». تمرین های رسمی برای کمک به تمرین ذهن آگاهی طراحی میگردند و بهترین آنها تمرینهای مراقبهای میباشند. این تمرینها شامل مراقبه نشسته، مراقبه بدنی و مراقبه راه رفتن میباشد. تمرین چنین مراقبههایی میتواند نسبتاً مختصر باشد اما آنها نیز باید برای دورههای گسترده فراگرفته شوند. ممکن است تمرینهای مراقبهای ذهن آگاهی در طی ساعتها و یا حتی روزها صورت گیرد.
تمرینهای غیر رسمی ذهن آگاهی شامل کاربرد مهارتهای ذهن آگاهی در زندگی روزمره میباشد و شامل تمرین و نگهداری حالت ذهن آگاهی و یک حالت غیر قضاوتی در ارتباط با چگونگی عملکرد فردی میباشد. برای مثال، افراد میتوانند رانندگی با ذهن آگاهی، خوردن با ذهن آگاهی و یا حتی خواندن با ذهن آگاهی را یاد بگیرند. شاپیرو و کارسون (2009) پیشنهاد دادند که این تمرین غیر رسمی در تعمیم به زندگی روزمره و مهارت ذهن آگاهی که از طریق تمرین رسمی افزایش می یابد کمک می کند.
به طور کلی آموزش ذهن آگاهی سه مولفه زیررا دربر میگیرد :
1- رشد آگاهی ازطریق یک روش شناسی تمرینهای نظام دارکه در برگیرنده تمرینهای رسمی ذهن آگاهی (وارسی بدن، مراقبه نشسته، حرکت ذهن اگاهانه) و تمرینهای غیر رسمی ذهن آگاهی (گسترش آگاهی در هر لحظه از زندگی روزمره ) است.
2- چهار چوب نگرشی خاص، این چهارچوب با مهربانی، کنجکاوی و رضایت ازبودن در زمان حال مشخص میشود که همراه با آشکار سازی تجارب است. این اعمال به طور اندیشمندانه در ضمن اجرا و تمرین پرورش مییابند وبه طور خود انگیخته از عمل فرد نشات میگیرند.
3- درک درست از آسیب پذیری بشر، که این مساله ابتدا از طریق آموزشهای شنیداری و سپس از طریق جستجوی اعتبار آنها از طریق مشاهده مستقیم فرایند تجربه در عمل طی تمرینهای ذهن آگاهی رشد مییابد. ما از طریق این فرایندها میآموزیم گرچه رنج قسمتی از تجربه ماست اما راههایی وجود دارد که ما می توانیم الگوهای عادت شده جدیدی را جهت ایجاد، افزایش و تعمق در آن یاد بگیریم (خوش لهجه، 1390).
آموزش ذهن آگاهی باید این نگرش را در افراد بوجود آورد که نسبت به امور، پذیرش بدون قضاوت داشته باشند. یعنی، ایجاد آگاهی در افراد نسبت به ادراکات، شناختها، هیجانات یا حسها اما بدون اینکه نسبت به خوبی یا بدی، حقیقی یا کاذب، سالم یا ناسالم بودن، و مهم یا بیاهمیت بودن آنها، قضاوت و ارزیابی شود. بنابراین ذهن آگاهی عبارت است از مشاهده بدون داوری جریان سیال محرکات درونی و بیرونی (کریستلر، 1999).
2-4- انواع مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی2-4-1 ذهن آگاهی مبتنی بر کاهش استرسدر حال حاضر رایجترین روش، آموزش ذهن آگاهی مبتنی بر کاهش استرس (MBSR) میباشد، که سابق بر این تحت عنوان برنامه کاهش استرس و تنآرامی شناخته میشد (کابات زین، 1982، 1990). این روش در ساختار طبرفتاری و برای دامنه وسیعی از افراد مبتلا به اختلالات مرتبط با استرس و درد مزمن طراحی شد. روش مذکور، به شکل یک برنامه 8 تا 10 هفتهای برای گروههایی که بیش از 30 شرکتکننده دارند، اجرا میشود. به علاوه، جلسات به طور هفتگی و هر جلسه حدود 5/2-2 ساعت برگزار میگردند. دستور جلسات شامل تمرین مهارتهای مراقبه، بحث در مورد استرس، روشهای مقابلهای و تکالیف خانگی میباشند. برای مثال، وارسی بدنی تمرینی است که در آن شرکتکنندگان روی زمین دراز میکشند و با چشمان بسته توجه خود را به طور متوالی روی نقاط مختلف بدن معطوف میسازند، و احساسات مربوط به هر ناحیه از بدن به دقت مشاهده میگردند. در مراقبه نشسته، شرکتکنندگان در یک حالت آرام و کاملاً بیدار با چشمان بسته به حسهای تنفس تمرکز میکنند. از ژستهای یوگا، برای آموزش حضور ذهن از حسهای بدنی نیز استفاده میشود. هم چنین، شرکتکنندگان، حضور ذهن داشتن را در طول فعالیتهای روزمره نظیر پیادهروی، ایستادن، و خوردن به کار میگیرند.شرکتکنندگان در MBSR جهت تمرین این مهارتها خارج از جلسات گروهی، روزانه حداقل 45 دقیقه، و شش روز در هفته آموزش میبینند. کاستهای شنیداری در اوایل درمان به کار میروند، اما پس از چند هفته، شرکتکنندگان ترغیب میشوند تا بدون کاست تمرین کنند. در کلیه تمرینات حضور ذهن، شرکتکنندگان آموزش میبینند تا بر فعالیتهای خود (نظیر تنفس یا پیادهروی) تمرکز کنند و در هر لحظه از احوال خود آگاه باشند و هرگاه هیجانات، حسها یا شناختها پردازش میشوند، بدون قضاوت مشاهده کنند. (کابات زین، 1982).
2-4-2 شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی
در سال 1991 برنارد و تیزدل یک نظریه چند سطحی از ذهن خلق کردند که نظامهای متعامل شناختی یا ICS نامگذاری شد. الگوی ICS بر اساس این نظریه برنارد و تیزدل قرار دارد که ذهن دارای وجوه چندگانهای است که مسئول دریافت و پردازش اطلاعات جدید به صورت شناختی و هیجانی هستند. نظریه برنارد و تیزدل آسیب پذیری فرد نسبت به افسردگی را همبسته با این میداند که فرد به چه مقدار بر فقط یکی از وجوه ذهن تکیه میکند و سهواً دیگر وجوه را متوقف میکند. دو وجه اصلی ذهن شامل وجه انجام دادن و وجه بودن است. وجه انجام دادن به نام وجه گردنده نیز شناخته میشود. این وجه بسیار هدف مدار است و وقتی برانگیخته میشود که ذهن بین چیزهایی که وجود دارد و چیزهایی که خواسته میشود عدم مطابقت ببیند. وجه دوم ذهن، وجه بودن است که بر به دست آوردن هدف خاصی متمرکز نیست، بلکه بر پذیرش و راه دادن به آنچه هست بدون فشار آنی بر تغییر آن تاکید دارد. مؤلفه اصلی مدل ICS آگاهی فراشناختی است. آگاهی فراشناختی توانایی یعنی اینکه فرد بتواند به جای آنکه افکار و احساسات منفی را بخشی از خویشتن خود بداند، آنها را به عنوان وقایعی تجربه کند که در حال گذر از پرده ذهن هستند. هنگامی که وضعیتهای استرس آمیز زندگی پیش میآید افرادی که آگاهی فراشناختی بالایی دارند میتوانند از افسردگی و الگوهای تفکر منفی آسانتر دوری کنند. آگاهی فراشناختی عموماً از طریق توانایی فرد برای نامتمرکز شدن است. نامتمرکز شدن توانایی ادراک افکار و احساسات به عنوان وقایع ناپایدار و قابل مشاهده در ذهن است.
بر اساس مدل برنارد و تیزدل سلامت روانی با توانایی فرد برای رهایی از درگیری با یک وجه ذهن و حرکت بین وجوه مختلف ذهن مرتبط است. بنابراین افرادی در بهترین حالت هستند که میتوانند بر اساس شرایط محیطی با انعطاف پذیری از وجهی به وجه دیگر ذهن حرکت کنند. مدل ICS بیان میکند که شایستهترین وجه ذهن وجه بودن است چون منجر به تغییر هیجانی پایدار میشود. بنابراین شناخت درمانی برای جلوگیری از عود افسردگی باید این وجه از ذهن را توسعه بدهد. این نظر پردازی تیزدل را به خلق MBCT راهنمایی کرد، شیوه ای که وجه بودن را توسعه میدهد.
شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی (MBCT) نوعی رواندرمانی است که برای جلوگیری از عود افسردگی طراحی شده است، مخصوصاً در افرادی که دچار اختلال افسردگی عمده هستند. در این سبک درمانی از شیوههای رفتاردرمانی شناختی (CBT) سنتی استفاده شود به علاوه راهبردهای جدیدتر روانشناختی نظیر ذهن آگاهی و مراقبه توجه آگاهانه استفاده میشود. شیوههای شناختی شامل آموزش مراجع درباره افسردگی است. راهبردهای مبتنی بر ذهن آگاهی متمرکز بر آگاهی از افکار و احساسات و پذیرش آنها در مقابل اتصال و واکنش به آنهاست. مثل CBT، MBCT مبتنی بر این نظریه است که وقتی افرادی که سابقه افسردگی دارند پریشان میشوند، دوباره در ذهنشان فرایندهای خودکار شناختی ظاهر میشود که یک اپیزود افسردگی را راه میاندازد. هدف MBCT بر هم زدن این فرایندهای خودکار شناختی و آموزش به مراجعان برای کمتر واکنش نشان دادن به محرکهای وارد شده به فکر است، همچنین این هدف نیز دنبال میشود که مراجع پذیرش و مشاهده بدون قضاوت آن محرکها را بیاموزد. این تمرین ذهن آگاهی مراجعان را یاری میکند تا به فرایندهای شناختی به هنگام وقوع توجه کنند و واکنش خود را بیشتر به صورت تعمق دربیاورند. به هرحال درمانهای مبتنی بر ذهن آگاهی به واسطه اینكه به هر دو بعد جسمانی و ذهنی میپردازند دارای اثر بخشی بالایی برای درمان برخی اختلالات روانی و بیماریهای جسمانی هستند. تکنیکهای ذهن آگاهی جزء مؤثری از درمان اختلالات اضطرابی (کابات زین و همکاران، 1992؛ میلر، فیلتچر و کابات زین، 1995)، افسردگی عودکننده (سگال و همکاران، 2002)، اختلال شخصیت مرزی (لینهان، 1987)، سوءمصرف مواد (مارلات،2002)، مدیریت درد مزمن (ریبل، گریسون، برینارد و رزنزویگ، 2002)، مقابله بیماران با سرطان (اسپکا، کارلسون، گودی و آنگن، 2000؛ ترگ و لوین، 2002) و بسیاری از اختلالات دیگر هستند.
2-4-3 ذهن آگاهی مبتنی برافزایش رابطه
روشهای مراقبه ذهن آگاهی موجب پرورش هشیاری بیشتر، سهولت و کشف تازه در تمام تجربیات زندگی می گردد و هدف نهایی این کار، افزایش دسترسی به منابع ذاتی لذت، دلسوزی و روابط می باشد. تکنیکهای ذهن آگاهی برای ارتقا زمینه افکار و احساساتی استفاده می شود که واکنش به موقعیت را تسهیل می کند. با تمرین مهارتهای هشیاری لحظه به لحظه، مردم میتوانند به بصیرتی در الگوهای افکار، احساسات و روابط با دیگران دست یابند و همچنین میتواند به واکنشهای مفیدی در واکنش خودکار به مسائل دست یابند ( تیزدل و همکاران، 2000).
کارسون (2006) با استفاده از برنامه آموزش ذهن آگاهی مبتنی برکاهش استرس (MBSR) کابات زین برنامه ای آموزشی برای ارتقا روابط بین فردی طراحی کرده است. این برنامه ذهن آگاهی مبتنی برافزایش رابطه (MBER) نام دارد. شالوده نظری برنامه افزایش رابطه مبتنی بر ذهن آگاهی، بر سه جنبه برجسته به شرح زیر می باشد:
اول: مراقبه ذهن آگاهی مانند سایر تکنیکهای مراقبه مشابه ارتقا واکنش تاخیری میباشد و باعث تغییرات روانشناسی میگردد که بر استرس غلبه میکند. محققان پیشنهاد میکنند که تکنیکهای تسکین بخش بین روان و جسم، برای تسهیل مشکلات و چالشها درروابط میباشد (گاتن، 1993).
دوم: تاکید اصلی در ذهن آگاهی برپذیرش تجربیات شخصی بدون قضاوت میباشد. از طریق پذیرش، شرکت کنندگان اغلب دلسوزتر میشوند و آنها احساس یکدلی بیشتری با دیگران دارند ( شایپرو و همکاران، 1998). بطور قابل توجهی، نظریه پردازان درباره افزایش روابط سالم، اهمیت پذیرش را قبول دارند ( کریستین و جاکوبسن، 2000).
سوم: ذهن آگاهی تاثیرات عام تری دارد. همچنین ذهن آگاهی بعنوان «روش انجام» در همه تجربیات زندگی نمود پیدا می کند. این رویکرد مشارکت همه تجربیات در ذهن و هشیاری بدون قضاوت را برای عملکرد بین شخصی مطلوب آشکار میکند.