1-2-2- عامل خانوادههر چند خانواده خود يك عامل يا ركن اساسي است اما خانوادهها از نظر ساختار با يكديگر تفاوت زيادي دارند. تفاوتهايي با اهميت و با معنا در رابطه با شكل و طرح مسكن كه باعث ميگردد خانهها از نظر ابعاد و تناسب با يكديگر متفاوت باشند. حتي زماني كه الگو يا تيپ پايه ساختار خانواده را تعريف و تعيين ميكنيم. هنوز اشكال مختلف و متعددي كه از الگوي پايه تعريف شده ميتواند مشتق گردد؛ مانند گروه خانواده مركب و گسترده القبايل كه يك سري حياط را به وجود ميآورند، يا «خانه كشيده» قوم ايروكوا و يا خانواده بدون نظم پوموها در جنوب غرب كاليفرنيا كه تركيب و قفل و بست فضاها بر روي پلان مشاهده نميگردد و زماني اين تركيب مشاهده ميگردد كه نام و مشخصات خانواده شناخته شود.
در منطقه القبايل هر خانه محل اقامت يك خانواده ميباشد كه از زن و شوهر تشكيل گرديده؛ و خانههاي ديگر كه پيرامون حياط مشترك قرار گرفتهاند محل اقامت خانواده گسترده ميباشند و به اين ترتيب واحد پايه و نيز وحدت روستا شكل ميگيرد. شايد اين مسئله از الگوي اسلامي تأثير پذيرفته باشد. الگويي كه در آن شهر به تعدادي محله تقسيم شدهاند كه به وسيله مرزها يا محدودههاي قومي از يكديگر جدا گرديدهاند و جمع قبايل- يا خانوادههاي- مختلف هر كدام آنها در درون آن محله قلمرو اختصاص يافته به خود را دارند.
«خانه كشيده» ايروكواها تنها يكي از صور يا اشكال متعدد خانه گروهي ميباشد و فرم خاص آن با خانه پوابلو ماركاي اقوام انكا قابل مقايسه ميباشد.
1-2-3- عامل اجتماعي فرهنگي؛ نياز به محرميتمحروميت، به طور نسبي به مقام و موقعيت زن بستگي دارد، بنابراين ميتوان انتظار داشت كه تفاوت و تعابير قابل ملاحظهاي در تعريف محروميت و روشهاي رسيدن به آن و نيز در انتخاب ديدگاهها، نظرات و عقايدي كه در اين مورد با اهميت تلقي ميگردند، مشاهده گردد.
بعضي فرهنگها مانند فرهنگ شرپاها در كشور نپال محرميت را به دليل مسائل جنسي عنصر اساسي تلقي نميكنند. يا در ژاپن قبل از نفوذ- فرهنگ- غرب، طرز تلقي و برداشت بسيار متفاوتي از عنصر شرم و حيا و در نتيجه محرميت وجود داشته است؛ مثلاً در تابستان افراد بدون لباس در انظار عموم ظاهر ميشدهاند و از حمامهاي مشترك استفاده ميكردهاند و مجاز بودهاند در طول تابستان مستقيماً به درون خانه روستايي نگاه كنند. ياگواها (قبيله ياگوا) درمنطقه آمازون در خانهاي باز و بزرگ زندگي ميكنند و «محرميت» را از طريق قرارداد اجتماعي حل ميكنند، يعني قرارداد اجتماعي به افراد اجازه ميدهد تا با پشت كردن به مركز خانه، خود را به ظاهر از انظار، «غايب» و در حقيقت نامرئي كنند و بدين طريق محرميت به دست آيد.
علاوه بر مسئله جنسيت و شرم و حيا عوامل ديگري مانند موقعيت اجتماعي يا مقام فرد و احساس ارزش فردي يا داشتن احساس قلمرو، رفتار و يا نگاه فرد را نسبت به مسئله محرميت تغيير ميدهد. زيرا برداشت و مفهومي كه از عوامل فوق به دست ميآيد تعيين ميكنند كه خانه اشتراكي باز بماند و تقسيم نگردد و يا تقسيم شود و يا حتي در درون خود، داراي تيغههايي باشد؛ براي حالت اول ميتوان از خانه قبايل گواها و يا خانه سرخپوستان قبيله پياروآ و براي حالت دوم بايد از خانه قبيله دياكها و كواكي اوتلها نام برد.
نياز و يا خواسته محرميت ميتواند به صورت فضاهاي مرتبط يا پيوسته به محدوده يا قلمروهاي مجزا از يكديگر نشان داده شوند؛ اين حالت را در ايران، هند و آمريكاي لاتين ميتوان مشاهده كرد. در اين مناطق بناها مطابق سنت و عرف، حول فضاي داخلي شكل گرفتهاند و يا اصطلاحاً درونگرا هستند و به نظر ميرسد كه اين حالت حاصل تأثير اقليم، موقعيت و منطقه نميباشد، بلكه حاصل عوامل اجتماعي و فرهنگي است كه هم در شهر و هم در روستا ميتوان به چنين نمونههايي برخورد كرد. در هند هر خانه به وسيله ديوارهايي كوتاه احاطه شده است و يا بخشهاي مختلف خانه پيرامون حياط مركزي قرار ميگيرند؛ در حالي كه مرز جداكننده خانه و كوچه ديواري لخت (بدون تزيين) و ساده ميباشد و مشرفيت خانه و كوچه توسط اين ديوار تأمين ميگردد؛ و جالب است به اين نكته اشاره كنيم كه در بخش جنوبي هندوستان كه اسلام نفوذ كمتري دارد و مسئله پرده و حجاب ساختار كه در ايران و نقاط مشابه وجود دارند، باعث نوعي جدايي قلمروها ميشوند، در نتيجه زندگي داخلي و خصوصي از كوچه و همسايگان جدا ميگردد.
در اثر اين جدا شدن تفكيك دقيقي ميان فضاهاي عمومي و شلوغ و فضاهاي خصوصي و آرام و ميان فضاي بيرون نسبتاً ساده و بيپيرايه- و عاري از تزيين و تجمل- و درون با هر مقدار و نوع تزيين و تجملي كه فضاي داخلي داشته باشد به وجود ميآيد. كمتر به آنچه در كوچه ميگذرد پرداخته ميشود. كوچه معبر است؛ محل رفت و آمد، وسيلهاي است براي رفتن به مزرعه، چاه آب، دكان يا فضايي است براي تفكيك ميان كاستها يا گروههاي قومي و خانوادهها و در جاي ديگر، كوچه مرز ميان دو يا چند محله ميباشد. با اين وجود در محيط و فضاهاي سنتي، كوچه تنگِ سايهدار خصوصاً هنگامي كه كوچه داراي نقش اجتماعي باشد، بسيار سرزنده ميباشد. در منطقه پنجاب هند كوچه سه عنصر روستا يعني خانه و زندگي، معبد و مسجد و بازار را به يكديگر پيوند ميدهد. تعريض موضعي آن يا به عبارتي باز شدن موضعي كوچه، مكاني را براي يك درخت و يا چاه آب و… به وجود ميآورد كه در مجاورت آن بازاري موقت شكل ميگيرد يا نقالي مردم را سرگرم ميكند و به اين ترتيب باعث ميگردد كه كوچه نقش اجتماعي خود را ايفا كند. به اين ترتيب ارتباط ميان كوچه و قلمرو خصوصي (گذر از كوچه به خانه) اهميت بسيار زيادي پيدا ميكند.
رفتار و نگرش ژاپنيها تقريباً مشابه هنديها ميباشد ولي راهحلهاي ارائه شده با يكديگر متفاوتند؛ نماي خانه كه به كوچه ارائه ميشود نمايي است بسته. چه نماي خانه را ديواري تشكيل بدهد و چه اين نما از پرچين گياهي و يا طارمي بلند گياهي به وجود آيد؛ نماي خارجي خانه هنگامي به بيرون باز ميشود كه داراي مغازه و يا كارگاه باشد كه در هر صورت فضاهاي مسكوني نميباشند. ژاپنيها در آن سوي طارمي يا پرچينهاي بلند زياد نگران محرميت و يا اينكه صداي آنها شنيده شود، نميباشند و اگر درون خانه از لابلاي طارمي ديده شوند چندان اهميتي ندارد. چنانچه افرادي شب را در آن خانه سپري كنند؛ همه آن افراد در كنار يكديگر ميخوابند، مرد در كنار زن و غريبه (منظور افرادي غير از ساكنين خانه) در كنار صاحبان خانه، در اين حالت محرميت و خصوصي بودن به محدوده و قلمرويي كه در آن به سر ميبريم بستگي دارد. يك بار ديگر به دغدغه گذار از يك محدوده يا قلمرو يعني خارج به قلمرو ديگر يعني داخل برخورد ميكنيم. وروديها مستقيم نيستند بلكه ديد مستقيم را سد ميكنند و در نتيجه باعث تشديد جدايي ميان محدوده خصوصي از عمومي ميگردند. اين نحوه تعريف يا شكل تعيين محرميت به صورت جداسازي دقيق محدودهها و قلمروها به اندازه كافي در آفريقا متداول است و يك نمونه آن را را نزد اقام يوبوا در شرق آفريقا ميتوان مشاهده نمود. مردمي كه در خانههاي گلين با سقفهاي ساخته شده از شوم و به صورت گروه خانوارهاي گسترده زندگي ميكنند. يوروباها مجموعههاي پيوسته از چهار خانه يا بيشتر كه محدوده و مجموعهاي مربع شكل را به وجود ميآورند و تنها از طريق يك ورودي ميتوان به آن وارد شد را ميسازند. اين مجموعهها تفاوتي با خانههاي اهالي القبايل يا هنديان ندارند. نماي بيروني يا حصار خارجي مجموعه را ديوار بزرگي از گل ميسازد كه تنها ارتباط آن با بيرون ورودي ميباشد؛ در صورتي كه در داخل حصار (درون مجموعه) به وراندار يا سايهباني پيوسته برخورد ميكنيم كه رو به حصار خارجي كرده است. از تجمع تعدادي از اين مجموعهها كه به دقت با هم تركيب شده و در هم تنيده شدهاند، دهكدهها يا شهرها به وجود آمدهاند كه برگرد آنها حصاري كشيده شده است. فضاهاي ايجاد شده ميان حصارهاي مجتمعها، كوچهها را به وجود ميآورند، همچنين فضايي ميان حصارها و ديوارهاي اصلي ايجاد ميگردد. در همين مورد، افراد قبيله هوزا ابتدا حصار مجموعه را ميسازند.
هر چند در تمدن ما (تمدن معاصر) آرشيتكتها غالباً – و و در اين اواخر بسيار زياد- از محرميت به عنوان نيازي اساسي و پايهاي سخن ميگويند؛ اما بايد خاطرنشان كرد كه در حقيقت محرميت يا «انتيميته» پديدهاي است پيچيده و متغير و داراي شقوق و صورتهاي متفاوت و مختلفي است كه داراي يك معنا و تعريف واحد و ساده نميباشد و ضرورت پرداختن به تمام وجوه و معاني و صورتهاي آن در سايه ارزش اعتباري آن در حالتها و جوامع مختلف كاملاً وجود دارد.
1-2-4- روابط اجتماعي؛ عامل مؤثر در ساختار خانهتمايل به داشتن روابط متقابل و يا ملاقات كردن يكديگر نيز نياز پايهاي است، به همين علت انسان را حيوان اجتماعي لقب دادهاند. آنچه مورد توجه ما ميباشد و بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه انسانها چگونه و در كجا با يكديگر ملاقات ميكنند. آيا اين برخورددر قهوهخانه صورت ميگيرد يا در كوچه و خيابان، در خانه يا حمام و… زيرا چگونگي برخورد و ملاقات است كه بر ساخت و شكل خانه تأثير ميگذارد نه صرفاً ملاقات.
سهولت و سادگي كه با آن افراد در شهرها قادرند مسير خود را پيدا ميكنند از اهميت زيادي برخوردار ميباشد زيرا اين عامل تسهيلكننده روابط اجتماعي ميباشد. با اين وجود نظام جهتيابي يا سيستم ژاپني حتي براي خود ژاپنيها پيچيده ميباشد. در ژاپن فضا به يك رشته مناطق كه ابعاد آنها نسبت به يكديگر به ترتيب كوچكتر ميشوند تقسيم ميگردند. در كوچكترين اين مناطق خانهها قرار دارند و نحوه قرارگيري آنها بر حسب ترتيبي كه ساخته شدهاند؛ يعني ترتيبي مبتني بر زمان ساخت آنها ميباشد نه بر اساس نظم عددي (شيوه شمارهگذاري مبتني بر سنت غربي). نظام جهتيابي شهري ديگري مدتها قبل از چين به عاريت گرفته شده است. خصوصيت اين سيستم تأكيد بر محل تقاطع كوچهها ميباشد. اين سيستم و تلاشي كه آمريكاييان براي نامگذاري كوچههاي شهر توكيو بعد از جنگ جهاني دوم به عمل آوردند هرگز از طرف ژاپنيها پذيرفته نشد.
پس از آنكه توانستيم مسير و راه خود را پيدا كنيم، آنچه اهميت دارد چگونگي و زمان ملاقات ميباشد. در كشور چين و در روستاها، افراد در عريضترين قسمت معبر اصلي با يكديگر ملاقات ميكنند. در آفريقاي شمالي محل ديدار و ملاقات براي زنان چاه آب و براي مردان قهوهخانه ميباشد. در روستاهاي قبيله بانتو محل ملاقات، فضاي قرار گرفته بين محل نگهداري حيوانات و ديوارهاي حصار ميباشد؛ در صورتي كه در شانكوم واقع شده در منطقه يوكاتان پلههاي جلوي بقالي دهكده، محل ملاقات و يكديگر را پيدا كردن ميباشد. در تركيه و مالزي محل ديدار، رستوران كوچك ده ميباشد. در فرانسه قهوهخانه و كافه كوچك كنار كوچه محله مكان ديدار بوده و هرگز در منزل پذيرايي نميشده است.
در حال حاضر روند فوق در حال تغيير ميباشد و از خانه براي ديدار بيشتر استفاده ميشود، روندي كه ساختار خانه و هم شكل شهر را تغيير ميدهد. در ايتاليا مكان برخورد، ميدان، گالري و قهوهخانه و در انگلستان محل ملاقات پوب، قهوهخانه و خانه ميباشد. در مناطق ديگر مانند سانلوئي در كشور گواتمالا و در دراگو در دانمارك و مناطق مختلفي در يونان گردشها و گردهماييهاي ادواري مرسوم ميباشد كه در جريان برگزاري آنها قلمرو يا حريم اجتماعي اختصاصيافته به اين مراسم، دامنه و گستره وسيعتري از آنچه در آن زمان مورد استفاده قرار ميگيرد را ميپوشاند. اين راهحل راه حل زماني- فضايي است و شامل هر دو جنبه ميگردد و يك وجه مهم و پيچيده پديده شهري را تشكيل ميدهد.
1-2-5- روابط خانه و مجتمعهاي زيستيصحبت كردن از جداسازي محدودهها و روابط اجتماعي به اين نتيجه ميانجامد كه خانه را نميتوان جد از مجتمع- يا بستر آن- مورد توجه و مطالعه قرار داد و بايد به عنوان بخشي از كل نظام اجتماعي و نظام فضايي كه خانه و شيوه زندگي، مجتمع زيستي و حتي منظر را در بر ميگيرد مورد بررسي قرار گيرد. انسان در مجموعهاي زندگي ميكند كه خانه يكي از عناصر آن بيش نميباشد؛ در نتيجه طريق استفاده كردن انسان از مجموعه، شكل و ساختار خانه را تغيير ميدهد. به عنوان مثال مناطقي كه محل ديدار و برخورد انسانها خانه ميباشد، ساختار خانه بايد به اين نياز پاسخ دهد؛ در صورتي كه در مناطق ديگر بخشي از مجموعه مانند كوچه، ميدان يا… مكان ملاقات و برخورد را به وجود ميآورند، در اين صورت خانه ساختار ديگري خواهد داشت. به طور كلي علم جغرافيا نيز مانند معماري خانه- يا مسكوني- و مجتمع زيستي را جداي از يكديگر مورد مطالعه و بررسي قرار ميدهند؛ اما ضرورت توجه داشتن به اين مسئله كه خانه تنها بخشي از يك سيستم وسيعتر و پيچيدهتر ميباشد تأكيد و تأييد ميكند كه خانه (مسكن) خارج از موقعيت و بستري كه در آن قرار دارد معناي چنداني ندارد. از آنجا كه هميشه شيوه زندگي تا حدودي فراتر از محدوده خانه ميرود و محدودهاي وسيعتر از محدوده مسكوني را در بر ميگيرد و نيز به اين علت كه خانه محل زندگي و محل اتفاق طيف وسيعي از فعاليتهاي مختلف ميباشد، شكل و ساخت خانه از آنها تأثير ميپذيرد. ذكر مثالي مسئله را روشن ميكند؛ شمار زيادي از كشاورزان در آمريكاي لاتين و ديگر مناطق در حال توسعه از خانه براي خوابيدن، نگهداري محصولات و ديگر اشياء و حيوانات استفاده ميكنند و زندگي عمدتاً در خارج از خانه جريان مييابد؛ كه اين مسئله تأثيرات بسيار قابل ملاحظهاي را بر ساخت و شكل خانه دارد.
هر چند كه بحث فوق ما را به موضوع و زمينه طراحي شهري و شهرسازي كه خارج از محدوده اين اثر ميباشد ميكشاند؛ اما براي درك اين موضوع كه در چه شرايط و به چه ترتيب و ميزاني شكل و محتواي مجتمعهاي زيستي، ساختار مسكوني و خانه را تغيير ميدهند ميبايد به آن پرداخته شود. در زمينه دستهبندي مجتمعها، ردهبنديهاي مختلف و متعددي ارائه شده است؛ اما بيشتر صاحبنظران بر اين نكته تأكيد دارند كه ارائه تعريف واحدي از مجتمع كار دشواري است، زيرا بيشتر شكل مجتمعها را اشكال تركيبي تشكيل ميدهند. بدون هيچ ترديدي طبقهبندي معمول مجتمعها به مجتمعهاي پراكنده و متمركز، بر شكل خانه اثر ميگذارد؛ زيرا فعاليتهايي كه اجباراً در شكل پراكنده مجتمع، در خانه انجام ميشوند اگر مجتمع از نوع مجتمع متمركز ميبود، شايد در داخل مجتمع اتفاق ميافتاد؛ اما حتي در اين حالت بايد تفاوت و تمايزي برقرار نمود؛ تفاوتي كه براي پي بردن به روابط ميان مجموعه و مسكن و اثرات آن روابط بر شكل خانه اهميت زيادي دارد.
به طور كلي دو سنت يا شيوه مجتمع زيستي متمركز وجود داشته است. در يكي كار مجتمع به عنوان كادر زندگي در نظر گرفته شده است؛ در صورتي كه خانه تنها بخشي از آن قلمرو بوده است؛ بخش خصوصيتر، بستهتر و حفاظتشدهتر از محدوده مجتمع. در نوع ديگر مجتمع متمركز خانه و فقط خانه به عنوان كل كادر زندگي در نظر گرفته شده است و مجتمع چه روستا و چه شهر را به عنوان بافتي پيونددهنده تقريباً مانند ميداني فراموش شده كه بايد از آن عبور كرد و داراي طبيعتي است ثانوي، در نظر گرفته شده است. در اينجا اين تمايز به صورتي اغراقآميز و سادهگرايانه بيان شده است. ميان دو نوع مجموعه زيستي تعريف شده، طبفي از مجتمعها كه كم و بيش از فضاي بيروني استفاده ميكنند وجود دارد؛ اما ميان آنها تفاوت كلي وجود دارد. دو طرح فوق را به صورت ساده شده ميتوان به صورت شكل نشان داد.
در فرهنگ غرب، روستاها و شهرهاي كشورهاي داراي فرهنگ لاتين منطقه مديترانه را ميتوان به عنوان مجموعهاي كه خصوصيت نوع اول مجتمع را ارائه ميكند، معرفي كرد و شهر انگليسي- آمريكايي را به عنوان نمونه يا نوع دوم مجتمع در نظر گرفت. شهر لوسآنجلس يك نمونه افراطي آن است؛ زيرا تنها محدوده خصوصي، يعني خانه و حياط خلوت آن در واقع مورد استفاده قرار ميگيرند (استفاده كردن از پاركها و سواحل دريا را به عنوان استفاده از شهر تلقي نميكنيم.) در بستر و با چارچوب يك فرهنگ معين، مجتمع نوع اول معرف سنت «بومي» و مجتمع نوع دو معرف سنت «شهرسازانه» يا شهري مي باشد.
شايد اين تفكيك مجتمع به انواع مختلف ناشي از قوانين مدون و غيرمدوني باشد كه الگوهاي رفتار را در زمينه عرصههاي مختلف- عمومي و خصوصي- محدود ميكند. اين محدوديت الگوها براي ممانعت از بعضي الگوهاي رفتاري و مجاز دانستن برخي ديگر ميباشد. اين دستهبندي انعكاس يا بياني است از جهانبيني و رفتارهاي مختلف ديگر؛ براي ممانعت از بعضي الگوهاي رفتاري و جايز شمردن برخي ديگر و از سوي ديگر يكي از پيوندهايي است كه فرهنگ را به شيوه و نحوه استفاده افراد از فضا مرتبط كرده و پيوند ميدهد. همچنين شايد اين تفاوت تا حدودي ناشي از تأثير مذهب بر رفتارهاي اجتماعي و خانواده و در نتيجه نفوذ مذهب بر جدايي عرصههاي مختلف باشد.
اين تشخيص يا تمايز مسئلهاي است اساسي و در تمدنهاي دوران ماقبل تاريخ و ابتدايي و غيراروپايي و نيز تمدن ما مشاهده ميگردد. به خوبي ميتوانيم مجتمعهاي كشاورزي (خانههاي كشاورزي و دامداري) پراكنده و منزوئي را كه در انگلستان در آغاز دوره آهن در ليتل وودبوري در ويلتشاير وجود دارند را با مجتمع كاملاً سازمانيافته قاره (اروپا) و يا مجتمعهاي حاشيه درياي اكاس و ايرلند كه در آنها مجتمعها همان خانه هستند را مقايسه نمود.
در اقوام ابتدايي ميتوان انواع مجتمعها را مشاهده نمود؛ از لوديهاي شرق آفريقا گرفته كه زندگي جمعي ضعيفي در آنها جريان دارد و خانهها خودكفا هستند و كليت كادر زندگي را به وجود ميآورند تا كاياپاهاي كشور اكوادور كه از روستاهاي خود براي برگزاري اعيار استفاده ميكنند و در آن خانه- يعني كادر زندگي- همان مجموعه ميباشد و يا آيماراهاي فلاتهاي آند در آمريكاي لاتين كه مجتمع، كل كادر زندگي را تشكيل ميدهند و در آن خانه تنها در شب مورد استفاده قرار ميگيرد.